امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

سلام به خلوتم

سلام... دلمو یه گوشه گذاشتمو باز راهمو کج کردم به این سمت تا شاید بشم یکی شبیه خودی که زیادم دوستش ندارم توهم شده یکی از اسطوره های ذهنم  و اونقدر پرت وپلا تو مشتمه که هیچکی خبر از حالم نداره ازم نپرسید چی شد وچی میشه چون تب روزهای تلخ زندگیم تازه داره سرد میشه بهم نگید نا امید چون اگر بودم الان فقط یک سنگ نوشته شده بود همدم مادرم ازم نخواید گله نکنم چون تنها راه حرف زدنمو ازم گرفتید خوشحال نشید که اومدم بسا که از نو هم منی نبودم حالا نامم خشکسالیست باران خانه دلم را ترک گفت شما را دوچندان دعا میکنم زندگیتان را عشقتان را وحرمت نفس هایتان آمدن بچه فقط این نیست که یکی مثل من خودخواهانه فقط برای دلش بخواهدش که بیا...
28 مهر 1392

آقا به تو دخیل میبندم از این همه رنجی که میدانی...

آمدم ای شاه پناهم بده/ خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان/ دور مران از دَر و راهم بده لایق وصل تو که من نیستم/ إذن به یک لحظه نگاهم بده لشگر شیطان به کمین من است/ بی کسم ای شاه پناهم بده در شب اول که به قبرم نهند/ نور بدان شام سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی/ جمله حاجات مرا هم بده   ...
15 مهر 1392

عزیزکم منو ببخش

  سلام دردانه من چه میکنی با رنجی که در من میبینی حتما نخواهی بخشیدم که خودم مانع بودنت شدم تمام تورا فریاد زدم نیامدی ودرخیالمی وحالا به چه روی از توی عزیز بی گناهم بخواهم بیایی به دنیای غمم چه کردم باتو عمرمن. شایسته ات نبودم؟ صدای قلبم را میشنوی بازهم کف دستم خیس است حالم خوش نیست وگمان میکنم خسته ام از خودم وانمود کنم که خوبم وقتی نیستم دردت به وجودم مبادا گمان کنی غمنامه مینویسم فقط آمدم بگویم اگر این روزهابدشدم بددیدم بدکردم تو ببخش بگذار به حساب رنجی که از تمام بچگی تا به الان کشیدم قربانت جرعه وجودم من میدانم تو همان امیدی هستی که لحظه آخر به دادمن میرسی. تو بخند عزیزکم همه غمها مال من تو بخند وفراموش ک...
14 مهر 1392

دوستان گلم این مقاله مفید را حتما بخوانید

اگر تصمیم دارید بچه دار شوید ، حتما این مقاله را بخوانید… نوشته شده توسط مدیر در ۱:۰۵ ق.ظ – 1:05 ق.ظ - در این مقاله مطالب مهمی در مورد  بچه دار شدن و انعقاد نطفه بیان میشود:   عوامل ناباروری و درمان آن : باید دانست که زن و مرد، در یک صورت، برای همیشه عقیم بوده و باید از بچه‌دار شدن ناامید باشند و آن در صورتی است که زن روی زهار خود (زیر شکم) و مرد روی آلت خود (روی عانه) موی نداشته باشند. در غیر این صورت (در صورت وجود موی) ایندو، استعداد باروری را دارند و عقیم نمی‌باشند و تنها موانعی موجب عدم باروری شده است. این عوامل می‌تواند از این قرار باشد: ۱) ضعف اسپرم و تخمک ۲) کمی تعداد اسپرم و تخمک ۳)...
9 مهر 1392

امروز

در مفاتيح‏الجنان نقل شده كه حسن وشّار گفت:«در شب بيست و پنجم ماه ذيقعده در خدمت امام رضا(ع) بوديم كه فرمودند: «امشب حضرت ابراهيم و حضرت عيسى متولد شده‏اند و زمين از زير كعبه پهن شده است پس هر كه روزش را روزه بدارد چنان است كه 60 ماه را روزه داشته است.»» ...
9 مهر 1392

فقط بخوان و حس کن زیر بارانی

. پنجره ی باران خورده ات را باز کن چند سطر پس از باران چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده دلم برایت تنگ است . . . همچون باران باش ، رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن . . . . . . نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم . . . . . . اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند . . . . . . بغضهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد . . . . ...
9 مهر 1392

استخاره همین امروزم...

    جواب استخاره شما : و از جمله آيات قدرت الهي آن كه زمين را بنگري مطيع كه چون ما بر آن آب باران فرود آريم گياه بر آورد و اهتزاز و نشاط و خرمي يابد - آيه ي 29 سوره ي فصلت - در نهايت خوبي و قوت است اما خواسته و مقصود بدست مي آيد. ان شاالله خوبست ...
8 مهر 1392

وحالا یک شعر از چشمه

   يادت نرود . بغضي از نو ؛ لايه هاي خجالت و شرم اشغال مي كند تمام حجم حنجره ام را چيزي شبيه ترس ته دلم نطفه مي بندد مي لرزد دستهايم دهان باز مي كند زمين مي بندم چشمهايم را آن هنگام كه هواهم نفس مي كشد تو اينجايي درست كنار من زنجيرِ زجرهابند مي شود انگشتانم را . . . در خود شكستن تجربه كه مي شوم در ناخودآگاه ضميرم پرستويي راه گم مي كند . در خم كوچه اي نشسته ايم ؛ همچنان يادت نرود را طرح مي زنيم به خيالمان تاشايد تمام مرا با تو بودن هزار بار بادفريادش مي رود آنجائي كه تو نشسته اي به خاك . . . ...
7 مهر 1392

کامنت همسرم برای نوشته هایم

به نام خدا و سلام . نوشته زیبایی بود . میگویند قلم ها در زیر نور ضعیف چراغ لامپای دودی زیبا تر مینویسن اما من نمیگویم این را . . .میگویم چشمها هم زیر باران قشنگتر گریه میکنند و نمیدانند آنان که شاد و خندادنند و . . . قلمم ویا سر انگشتانم لرزان است از این همه دل افسردگی و غم و درد و رنج زمانه که بی گدار به آب میزند خود را و میرویند از آنی که آن نیست . . . بگذریم حرفهای زیاد و قشنگی همیشه هست برای گفتن که هیچ یک از ما سر ازآن در نمی آوریم و من دوست دارم هیچ وقت سر ازشان در نیاورم . نمیدانم چرا اینگونه مینویسم ولی خوب میدانم که چشمم به انگشتانم است که یک مورد اشتباه ننویسد کلمات را . اگر بخوام اینگونه بیان کنم خودم را نمیدانم تا کی و تا چه وقت...
7 مهر 1392