امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

روزهای سرد بی تو...

. هنوز هم نمیدانم اینجا چه فصلیست ،که من کال ماندم و به تو نمی رسم !   سلام بانو چطوری بارونکم خانم رویایی من بازهم دستهامو میکشم روی موهای لخت وبلندت بازهم دلم رو به دیدن شقایق لب هات امید دادم بازم نگاه رویاییت رو تو ذهنم زنده کردم تو نیستی وهستی عسلکم...مثل موج دریا که میاد محکم به صخره میزنه تا خودشو به ساحل برسونه میام واونقدر به صخره ی سرسخت زندگی میزنم تا به ساحل برسم و بغلت کنم مامانی فدای چشمهای فندقیت بانو... روزهای سرد زمستون هم دارند پشت سرهم سپری میشن از ماه دی متنفرم دی یعنی سرما یعنی برف ویخ یعنی 16 دی روزی که دایی ابوذر واسه همیشه از بسترش خداحافظی کرد آه هنوز هم بعد از این همه سال اشک تو چشمام ج...
8 دی 1392

بالاخره آسمون تهران دوشب مکرر بارونی شد

  دیروز غروب که از سرکار برمیگشتم رعد وبرق تو آسمون دنبال هم خط مینداخت تو آسمون   شب قبلش بارون رو ندیده بودم وفقط رد پاشو صبش دیدم.ولی حالا که میخواست بالاخره بباره حالم دگرگون بود دستم دوتا دفتر نت سنتورهمسری بود به همین خاطر مجبورشدم سوار ماشین شدم با این حال حسابی پالتوم خیس شد. به کوچه که رسیدم بارون آرومترشدوخلوت بود گفتم کاش بی بی میخریدم ومیزاشتم تا شاید به برکت این بارون بعداز٢٠ روز تاخیراز پری حاجتمو بگیرم اما خونه که رسیدم پری هم اومد خیلی تو خلوتم گریه کردم  ولی آخرش گفتم شکرراضیم به  رضای خدا...  من کی باشم که بخوام از خدا گله کنم.فقط ...
3 دی 1392

سلام عزیزکم...

دنیا نگاهش را به من خواهد دوخت وتو روزی روی تمام خاطراتم خواهی لولید.توهستی گلکم زیباتر از حضوری که همه باورش دارند تو عروسکم در بالاترین نقطه کمدم هستی روزی مادر میشوم روزی قدم به تو خواهد  رسید وتو را خواهم داشت تورا درتمام لالایی های بی آهنگم خواهم نواخت.آه ستاره چشمک زنم نازکم برمن ببار وباز بارانیم کن من از مادر دورم واز مادری بودن کمی دورتر برمن ببار عشقکم... ...
3 دی 1392

یلدای ما اینگونه گذشت...

  ببین مامانی چقدر پرتلاشه ساعت 6 غروب از سرکار رسیدم خونه وسه سوته هم مرغ دمی وهم کیک قابلمه ایمو درستیدم... اینو یادگار از یه قلب پر انتظار داشته باش مامانی تابعدی.... اگر آشپزخونم شلوغه بخاطر دیر اومدنم به خونست دیگه من میپزم بابایی میاد طفلی میشوره اینم یه سالاد یلدایی سه سوته ای... این کیک گردویی که دو روز پیش درست کردم وب چهل تیکه گفت بزار تو وبت ببینم چطور شده اما کیک شب یلدامو کم شکرتر وکم کاکائوتر بخاطر همسری درستیدم تا دوست داشته باشه که این شکلی شد واینم کیک یلدایی من     و بالاخره بساط شب یلدا این شکلی جور شد...   این سومین شب یلدای من وهادی بود سال قبل...
1 دی 1392

دل تنگتم مامانم.......

 مامانی  یه دنیا دلم برات تنگیده  از همینجا روی ماهتو میبوسم قربون اون گره روسریت که همیشه یک وری میبندیش/ جونم فدات...  دلم برای شیطونی های تو هم تنگ شده طاهای عزیزم تو هم قراره با مادری بیای اما کی معلوم نیست       همه کس وکارم تویی هادیییییییییییییییییییییییییییییییی عاشقتم.....   خدایا دل بیتابمو آروم کن...   ...
30 آذر 1392

یه درد دل کوچولو با آسمون وخدا

    آسمان جادو نمی خواهم ببـــــــــــــــار کاسه ام خالی تراز خالی رو به توست برمن ببــــــــــــار این همه سیلاب درکوچه ها حاجتم را قطره ای در کاسه ام پر نهان دیده ام اشک است بر دلم غم ای تمنای زیبا تا به کی صبر ایوبم نشیند در سینه ام کو کجاست عاقبت های به خیــــــــــــــــر من کجایم ای خدا/ این کاسه ام از گدایی پر نیاز شکرت به جاست کافر نبودم ای خدا مادرم جانم همسرم خانه ام مالم این تنم همه راشکر ای خدای من این شده عاقبت بندگی این گدائی این التماس تو میدانی سرتا پایم بافته شدم از آه گر ندادی بازهم گدائی میکنم گردهی بازهم محتاج توام توصلاحم رامیدانی گرندادی بیاموز م رسم صبر ای رب ...
30 آذر 1392

19آذر تولدبارانــــــــــــــــــ

  دنیای عجیبیست تولدت آرزو میکنی توهم متولی یک بارانک باشی...   مادر کجا وتوکجا بارانـــــــــــــــــــ...   قدم که بلندتر نخواهد شدواما صورتم زنانه تر میشود وکفش های پاشنه بلند زانوهایم را میسابد به هم...   عزیزکم دنیای من بی تو جشن پیریش را بگیرد که چه؟   به گوشت برسد من از تمام آذر ماه ها میترسم چرا که وقتی بی تو می آیند تنم را ریش میکنند/   همسرم ...آقای خوبم تو محکوم به داشتنم شدی و من بارها به این حکم اعتراض کردم مگر   دنیا ی من چقدر دیگر تاپ وتوپ میکند که این همه تورا آزردم   ومادرم اولین تکیه گاه احساسم کاش ببخشی ته تغاری بی معرفتت راکه جز افزودن غمت برایت  ...
18 آذر 1392