غـــــــــــــــــــــــــــــــم نبودنت
دلم از بی هوایی نفس کم می آورد
تنم پر از طومار نوشته هایی برای توست
از تو برای خودم مینویسم.
تا وجودت در وجودم خانه کند یا نه...
* فرزند بارانی من ترانه ی آهنگ غمگین زندگی ام شده ای
ترانه ای که هم می رقصاندم دربـــاد هم می گریاندم در نسیم یک چـاله ی تنگ وتار و
در هردو تو هستی بارانکم...بی صدا ...
سودای نداشتنت را وقتی میان حنجره ام فریاد میکشم
میخواهم بشنود ربـــــــــ بی کیــــــــــنه ام این سکوت شکستـــــــــــه را شاید...
پس کجایی رویای خفته ی من وقت آمدنت دارد دیر میشود خیلی دیــــــــــــــــــر...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی