امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

یک عاشقانه ی خیس

1393/3/12 12:56
440 بازدید
اشتراک گذاری

تنم میان هبوط یک خاطره سهیم شده است خاطره ای ناباورانه اما واقعی

تنم دارد طنین یک حس را عاشقانه سرمیکشد

تنم یک قه قه ی ریز را میان سلول های میانی اش هضم میکند تا لبخندی صورتی کنج نگاهم بنشاند.

چقدر این همه دگرگونی در من زیباست لک های افتاده روی صورتم آرزوی یک ساله ام را

میکشد به رخم آرزوی داشتن تو ونداشتن هیچ چیز هیچ چیز

ترس بالا رفتن وزن حالا جایش را به قورت لذتی داده از باد شکمی که هرشب جای تن تو نوازش میشود.

تهوع دوست داشتنی میشود و این حسیست که فقط یک زن از آن لذت میبرد .

دوستت دارم هدیه ی ریز من دوستت دارم دنیایی که میان تلنگر نا امیدی قدم روی غم هایم

گذاشتی و توصیف حالم به هیچ کلمه ای رخ نشان نمیدهد جز همین لکنت واژه ها...

طلوع آفتاب قشنگترین اتفاق این روزهاست روز به روز به لحظه ی دیدارت نزدیکتر میشوم

چه مسیر دلنشینی را طی خواهم کرد تا دستهای نهیفت مرا لمس کنند

مرا آغوش بگیرن مرا به من برسانند .

آسمان امسال بیشتر از هر سال دیگر باردار باران شده دیشب باز رعد وبرق مرا به وجدآورد

و آهنگ تند وطنین انداز باران مرا باز به شکر خدایی واداشت که هردوی ما را پاسداری میکند.

توقف سکوت غم گرفته ی خانه خط بطلان خورده تمام زشتی ها از خانه رفته اند و چیزی

جز نور درخانه نیست.

تصور تو در خانه ی جدید تنم را غلغلک میدهد همه ی دنیایم ، وفادارم تو هرچه باشی برای من

وجودی یک وجود از خون بابا از رگ وریشه ی ما از یک علاقه ی شیرین از یک تن ویک قوم

من تورا می ستایم و خدایمان را شاکرم که آفتاب را در اوج باران وباران را در اوج نور بر من

و خانه دلم مهمان کرد و تو تا ابد صاحب این خانه شدی.

در اواسط هفته 15 هستی هفته ای که صدایم را خواهی شنید لالایی های شبم را حس خواهی

کرد.

این هفته تو به من میتوانی بگویی کدام جنس از فرشته هایی اما برای ما جز سلامتت چیزی مهمتر

نیست.

هفته 20 یا هفته ای که غربالگری دومت باشد میرویم دوباره به استقبال یک دیدار شیرین و من این

روزهاو لحظه ها روی زمین نیستم روی ابرهایی راه میروم که جز تصور تو هیچ نیست ونیست تصور

یک سه نفره ی عاشقانه...

باز تو رو به خدا و دست امام مهربونیا میسپرم که از روز مثبت شدن بی بی هر وقت زمزمه میکنم

تمام ذکرم اینه یا علی ابن موسی الرضــــا الهی به حاجت دلم برسم و پاهای نازت رو تو صحن انقلاب

زمین بزارم و ببینم که با چشمای کوچولوت کبوترای مهربون آقارو دنبال میکنی.آمین

مواظب خودت و دل مامانی باش میبوسمت

پسندها (10)

نظرات (16)

مامان جونی
12 خرداد 93 13:12
خیلی خوشگل نوشتی عزیزم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلیایشالله که امام مهربونیها حافظ خودتو نی نی تو دلیت باشه گلم
یه رهگذر = مژگان
12 خرداد 93 13:56
بیان احساساتت محشر بود. در پناه خدا و زیر سایه امام مهربانی ها سلامت باشید خانواده ی خوشبخت سه نفره! ان شاءالله
غزاله
12 خرداد 93 14:40
عزیزم فقط میتونم بگم:الهی تا ابد با هم بمونید......
بــــــــــــاران
پاسخ
ممنون عزیزم منم فقط میگم الهی همین روزا بهترین خبر زندگیتو بشنوی وماروهم شادکنی
الــنـــازجوون
12 خرداد 93 14:40
خداروشکر باارن جونم عزیزم انشالله خدا یه نی نی سالم و صالح بهتون داده و سالهای سال کنار هم خوش و خوشبخت زندگی میکنید عزیزم....خیلی قشنگ نوشتی مرسی...التماس دعا
بــــــــــــاران
پاسخ
چرا گریه میکنی ملسییییییییی الهی زودی قسمت خودت
مامانی
12 خرداد 93 15:04
ایول به این مامان هنرمند با این نگارش زیباش ان شاء الله تا آخرش همینجوری به خوشی طی میشه عزیزم تو این شبای عزیز التماس دعای مخصوص دارم دست حق پشت و پناهتون
بــــــــــــاران
پاسخ
فدای تو عزیزم به روی چشم
فریبا
12 خرداد 93 16:56
عزیزممممممممممممم عاشق احساستممممممممممممممممممممم دوستون دارم
فاطمه ع
12 خرداد 93 22:41
خدارو شکر که همه چی خوبه دعابرای ما فراموش نشه بارون جون
بــــــــــــاران
پاسخ
ممنون به روی چشم خانم گل
مامانی امیرحسین جونی
13 خرداد 93 2:57
عزیزم بهت خیلی تبریک میگم که یه فرشته ی ناز تو دلت خونه کرده خیلی دوران شیرینیه حسابی لذتشو ببر ایشاالله که نی نی نازمون به موقع و صحیح و سالم سر بخوره تو بغل مامانیش مواظب خودت و نی نی باش بوس واسه ی مامانی و نی نی جینگولش ممنون از حضورتون
بــــــــــــاران
پاسخ
فدات عزیزم منم ممنونم که تشریف آوردید
راضیه
13 خرداد 93 8:35
سلام باران جان چی شد کلا نظر من حذف شد انگاری بلاگفا ی بلایی سرش آورد نیستش
بــــــــــــاران
پاسخ
نه عزیزم خودم حذفیدم اشتباهی ببخشید
مامان
13 خرداد 93 8:53
سلام دوست عزیزم . صبح زیبایت بخیر و شادی . خوبی خانومی؟طوفان دیروز را چگونه گذراندید ؟جواب این پست را در وبلاگ خودم میدی عزیزم؟میخوام ببینم دوستان طوفان را چگونه گذراندند؟
بــــــــــــاران
پاسخ
وحشتناکککککککککککک بودمن محل کارم بودم خدا بهمون رحم کرد که قبل اتمام ساعت کاری توفان شد واگرنه اگر وسط راه بودم......
دومین فرشته زندگیم
13 خرداد 93 12:00
خدا رو شکر که موقع طوفان سرکار بودی خدا خیلی بهت رحم کرده
بــــــــــــاران
پاسخ
واقعا واقعا
niloofar
13 خرداد 93 12:02
به به دیگه داری به نیمه راه میرسی. به سلامتی باران جون آدم تغییرات هفته به هفته بارداری رو که میخونه دلش غنج میزنه که زودتر نینی رو ببینه. همهی این تغییرات و متصور میشه ذوق میکنه. میمونه تو قدرت خدا.
بــــــــــــاران
پاسخ
درسته شکر خدا شکر خدا
سعيده
13 خرداد 93 12:32
باران جونم خوبي جواب پيامم ونميدي نگرانتم راستي ختم از امروز شده
بــــــــــــاران
پاسخ
سلام باور کن جواب دادم چشم حتما یادمه گلم
ترنم
16 خرداد 93 20:40
وااااااااااااای چه عاشقانه زیبایی! چه احساسات نابی! خوش بحال نی نی با این مامان با ذوق ان شاالله خدا برات حفظش کنه و زیر سایه پدر ومادر بزرگ شه ان شاالله از یاوران مهدی صاحب الزمان باشه اللهم عجل لولیک الفرج
بــــــــــــاران
پاسخ
انشااله ممنون عزیزم از بهترین دعات