ورود به ماه پنجـــــــــــــــــــــــــــم
سلام به تک تک سلولای یه کوله ی کوچولو از عشقــــــ
سلام به یار مهربون خلوتای سرد وگرم این روزهـــــــا
عسلم یکم بد قولی کردم قرارمون سه شنبه بود ولی نشد که بیام
توی مانیتور ورجه وورجه های قشنگتو به ظاهر سیاه وسفید ببینم
ودر حقیقت اون لحظه تمام من رنگ بگیره اونم نه یک رنگ بلکه هزار رنگ
خوبی عشقم؟جات خوبه؟این روزا برای اثباب کشی خیلی اذیت شدی مامانی
ولی دیگه تموم شد دلبرکم ودلبری تو هر روز چند بار منو به داشتن
این معجزه ی ناب به سجده ی شکر میکشه.
مبارکت باشه مامانی تو عشقم امروز 4 ماهگیت تموم شد و فردا باهم
با شکـــــــــــــــر خدا میریم تو ماه پنج حالا دیگه صدای همه دراومده
که چرا جنسیتت رو بهشون نمیگم.
وهیچ چیز برای مادر جز سلامتی بچش مهمتر نیست و اینو وقتی میفهمی
گل من که خودت پدر یا مادر بشی/
دیشب مهمونای نازنینمون اومدن و واااااااااااااااااای من وبابایی از گیجی وسایلا
راحت شدیم.
دایی و زن دایی و خاله مریم مهربون با پارسا جیگری و ستایش جون
طفلیا تا دم دمای صبح بیدار بودن و همه ی وسایلا رو شسته و روفته چیدن
فقط مونده اطوی پرده ها و وصل کردنشون که خاله زحمتشو میکشه
منم اومدم سرکار
حتی سفارش کردم برای ظهر که برمیگردم ناهاربزارن
چقدر خوبه یه آشناتو وقتی میبینی وقتی بی منت بهت محبت میکنه
و کمکت میکنه خداکنه قدر شناسشون باشیم.
دایی وزن دایی جمعه مهمون دارن و بعدازظهر میرن ولی خاله جون
می مونه پیشمون وخداکنه زود نره
هفته دیگه میام میبینمت عشق آسمون وزمینم بهت قول میدم
شایدم امروز بیام ببینم چی میشه نازنینم تو خوب باش
اومدم خجالتی نباشیا میخوام ببینم سعادت مادری واسه یه بزرگ مرد
رو دارم یا مادری یه فرشته ی ناز
شعار همیشگی مامانی:وفادارم دستت رو از دل مامان جدا نکن نفسم
به نفست بنده