امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

دیداربا دکترپروانه لک

1393/4/29 9:47
930 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به لحظه ی ناب مادری سلام به وجودی که هدیه ی خود خداست سلام به بهونه ی خوب بودن این روزها

پنجشنبه 8 صبح زنگ زدم و بعد از یک ربع بوق اشغال بالاخره آزاد شد و موفق شدم برای 5 عصر از خانم دکتر

لک وقت بگیرم دکتری که خیلیا قبولش دارن و هفته ای فقط یک بار تو این ساختمان پزشکان میاد.

چون ساختمان پزشکان بعد از تعویض خونه نزدیکمون شده بود فقط ده دقیقه زودتر رفتم

اوههههههههه خیلی شلوغ بود بعد چند نفر بالاخره داخل شدم کل سونو ها وآزمایشاتو بهشون نشون

دادم با حوصله و دقیق همه رو نگاه انداخت به تک تک سوالام جواب داد وزنم و فشارمو گرفت وبدون اینکه

من بخوام صدای قلب امیرعباسو برام گذاشت و گفت ببین چقدر حالش خوبه/

لبخند زدم گفتم مرسی/

خواستم از جام بلند شم نزاشت گفت نه این شکلی بلند نشو اول به سمت چپ بخواب بعد بلند شو

برای عفونتم بازم آزمایش نوشت بخاطر اینکه تو یک ماه گفتم فقط یک کیلو اضافه کردم

آز تیرویید نوشت مثل اینکه دکتر قبلی در هپروت بودن واین نسخه از یادشون رفته بوده.

گفت که سریع برم آز عفونت ادراری بدم قبلش هم با صابون خودمو خوب بشورم وجوابو ببرم

مطب که اگر عفونتم ادامه داره بازم دارو مصرف کنم/

الحمدالله آزمایشگاهم نزدیک بود اول رفتم خونه بهداشتمو انجام دادم کلی آب خوردم

ورفتم آزمایشگاه هم خون وهم ادرار که جواب عفونت رو گرفتم وبلفور رفتم مطب

خداروشکـــــــــــــــــــــــــر هیچ عفونتی باقی نمونده بود/آز خون هم سه شنبه جواب میدن.

همه چیز برام دوباره رنگ گرفت صدای قلب امیر عباس بهم زندگی دوباره میده

قهر وبحث دیشب به کل از یادم رفت شام خوشمزه ای پختم خونه رو مرتب کردم و

با یه آغوش باز ازش استقبال کردم هیچ چیز برام مهمتر از سلامتی امیرعباس

نبود وهیچ دلخوری اجازه نداشت منو دلگیر کنه چون خیلی خوشحال بودم.

البته از اینکه وزن نمیگیرم کمی ناراحتم ولی از پنجشنبه به کمک چاشنی ها دارم

خوب میخورم تا خدا چی بخواد.بخاطرسوالای مکررم دکترمیگفت چقدر حساس ونگرانی

خندیدم گفتم باورمیکنید من از الان نگران زردی بچمم.

خوب برام توضیح داد که هر نوزادی زردی نمیگیره مادرایی که گروه خونیشون oمثبته بیشتر

بچه هاشون زردی میگیرن.

این یه نسخه دکترم به تمام دکترهایی که رفته بودم می ارزید خداکنه دیگه قصد رفتن نکنه

و همین امیر عباسمو به دنیا بیاره.

خداروشکر به خاطر همه لطفش به من بخاطر غریب نوازیش بخاطر برکتش بخاطر همه ی

بودناش تو تنهاییام.

الهی تمام دقایقم غیر گریه ها و دلتنگیام غیر نگرانیهام نصیب و قسمت همه ی منتظرابشه.

http://axgig.com/images/85074750076786951277.jpg

پسندها (5)

نظرات (21)

فاطمه
29 تیر 93 10:33
سلام باران عزیز وای که چقد نگرانی هاتون شبیه منه من از روزی که فهمیدم باردارن نگران زردی بچه ام بودم و از روزی که فهمیدم پسره نگران ختنه کردنش باورتون میشه تو هفته شانزدهم که فهمیدم پسره فوری یه نوبت از دکتر فوق تخصص جراحی کودکان گرفتم رفتم پیشش وکلی سوال در مورد ختنه کردم پرسیدم؟! در مورد زردی هم واقعا درسته خانمایی که گروه خونی o هستند و یا گروه خونی خودشون و شوهرشون یک منفی و یکی مثبته بچشون احتمال زردی گرفتنش بیشتره البته یه توصیه هم من شنیدم نمیدونم درست هست یا نه و اونم اینکه دو ماه آخر بارداری هرشب نصف استکان یا نهایت یه استکان عرق بیدکاسنی بخوریم احتمال اینکه بچه زردی نگیره خیلی زیاده انشاالله که بچه هامونو صحیح و سالم بگیریم تو بغلمون
بــــــــــــاران
پاسخ
سلام عزیزم من رمزتو فراموش کردم باز بفرست برام/ بله انشاالله صحیح وسلامت به دنیا میان عززززززززززیزم ختنه کردنشم من فک کردم ودکترشم میدونم پیش کی ببرم اینا نگرانی همه مامانای بارداره/الهی که بی مورده زایمان خوبی داشت باشی
یه رهگذر = مژگان
29 تیر 93 10:58
مثل همیشه زیبا و دلنشین نوشتی. بعضی وقتا فکر میکنم ان شاالله روزی که منم بخوام مامان بشم میتونم به زیبایی قلم شما خاطرات شیرین اون روزها رو ثبت کنم یا نه؟! یه چیز دیگه! هیچ میدونی با این خاطرات دلنشینی که مینویسی آدمو به هوس میندازی؟!! حیف که در دوران شیرین عقد به سر میبریم!!! الهی همیشه شاد باشی و سرزنده.
بــــــــــــاران
پاسخ
عزیزم تو به من لطف داری اینطورم که شما میگی نیستانشاالله زودی عروس خانم بشی وزودی هم دست به کارومنم ببینم وب قشنگ وخاطرات بارداریتو
فریبا
29 تیر 93 12:05
باران عزیزم دل نگرانی برای همه مادرهاست منم مثل تو گاهی وقتا آشوب میشم ا اینکه خوبی از اینکه امیر عباس رو داری که توی غربت کنارت باشهههههههههههههههههه دوست دارم دوست گلم برای وزنتم ناراحت نباش پروتین بخورررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
بــــــــــــاران
پاسخ
چشم مامان فلیبای مهربون
الــنـــازجوون
29 تیر 93 18:10
بــــــــــــــــــــاران جونم بازم شکر انشالله مشکل وزنتم حل میشه خوشحالم برای خوشحالیت عزیزدلم
بــــــــــــاران
پاسخ
فـــــــــــدات عزیزم خدا شادت کنه خیلیییییییییی زود
َشقایق افشار
30 تیر 93 12:55
عزیزم مطلبت عالی بود ازینکه امیر عباس سلامته خیلی خوشحالم اما ازینکه توی مطلبت نوشته بودی مامانای گروه خونی 0مثبت بچه شون زردی میگیره زیاد دلم شکست.خدایا بچه منو از زردی دورنگه دار.
بــــــــــــاران
پاسخ
فدات شم خدانکنه دلت بشکنه اکثر بچه ها که به دنیا میان زردی دارن دو روز بستری میشن وبعدشم خوبن اصلا نگران نباش بسپار به خدا زردی گرفتن بچه به خیلی چیزا بستگی داره که یکیش گروه خونیه اصلا نگران نباش و ماه های آخر حتما از دکترت کمک بخواه
مهسا خانوم
30 تیر 93 19:16
واااااااااااااای کاش زودی زمان بگذره امیر عباس رو ببینیم خیلی دوس دارم ببینمش
بــــــــــــاران
پاسخ
فدات شم خاله مهسایی امیرعباسم شمارو دوس داله
فاطمه ع
31 تیر 93 16:38
خدارو شکر که امیرعباس خوبه
فاطمه ع
1 مرداد 93 16:30
ممنون گلم بابت همه ی مهربونیات همسری دارو هاشو2 شب هس که شروع کرده منم فردا اگه بشه میرم آزمایش
بــــــــــــاران
پاسخ
انشااله زودتر از اونچه فک میکنی میاد پیشت عزیزم توکلت به خدا
فاطمه ع
1 مرداد 93 16:31
سلام الاهی عزیزم برا منم اینجور میشه اما قبل از تٱیید کپی میگیرم تا اینجورنشم ممنون که اومدی پیشم
بــــــــــــاران
پاسخ
آره منم کپی میگیرم اما این دفعه این کارو نکردم
مامان راضیه
2 مرداد 93 2:05
خیییییییییییییییلی خوشحالم که همه چی خوبه ان شاالله همیشه همه چی واستون خوبو بر وفق مرادتون باشه کاش امیر عباس با نی نی منم حرف میزد تا زودتر بیاد
بــــــــــــاران
پاسخ
فدات شم راضیه جونم انشااله فرشته کوچولوی تو هم میاد من وامیرعباسم هرروز باهرتکونش واسه مامانا و فرشته هایی که دیر کردن دعامیکنیم دیگه بیان پیشمون
مامان مینای آرتین
3 مرداد 93 11:58
سلام عزیزم. چقدر قشنگ نوشتی و منو مشتاق خوندن وب امیر عباس آقا کردی. گلم نگرانی مادر باردار کاملا طبیعیه من گروه خونم oمثبت بود اما پسرم اصلا زردی نگرفت. روز 39 هم ختنه اش کردیم و خداروشکر خیلی زود خوب شد. تا 5 ماهگی ام فقط یک کیلو اضافه وزن داشتم و از 5 ماهگی وزنم بیشتر شد و پسرم با وزن 4 کیلو به دنیا اومد اینارو گفتم چون حس نگرانی مادرانت درک میکنم و دلم خواست کمی از نگرانی هات کم بشه. مواظب خودت و پسر کوچولوت باش. من هم با همه وجودم آرزو میکنم امیر عباس به سلامت به دنیا بیاد و شما شاهد بزرگ شدن شیرینش باشید...
بــــــــــــاران
پاسخ
سلام عزیزم چقدر لطف کردی وقت گذاشتی و برام نوشتی خیلی ممنونم ازت خدا نگهداره آرتینتو واقعا ممنونم که اینارو گفتی خیالم یکمی راحت شد
مهسا خانوم
3 مرداد 93 23:05
اپم
زهرا
4 مرداد 93 11:47
اميدوارم لحظه لحظه هايي كه با هم ميگذرونيد شيرين ترين خاطراتتون بشه براي شب هاي دور هم بودن آينده تون. ايشالا همه چي آرومو زيبا پيش بره. التماس دعا دارم
زهرا
4 مرداد 93 11:50
سر سجاده دعا ميكنم امشب غمت از دل برود, و خدا هر چه بخواهي ز كرم هديه به قلب تو دهد تو مرا نيز به هنگام دعا يادم كن, كه خدا صاحب فضل است مرادت بدهد تو افطار آخر فراموشم نكنيد
نفیسه
4 مرداد 93 12:18
عزیزم اینقدر وسواس نداشته باش همه چی خوب پیشمیره نگران نباش. به امیر عباس که فکر کنی دیگر اجازه حمیدی هیچ چیز ناراحتت کنه
نفیسه
4 مرداد 93 12:20
نگران نباش به خوبی ها فکر کن نه به زردی و......تا همه چی خوب پیش بره
مامان
5 مرداد 93 8:54
* خداوندا تو را شاکریم که یک ماه میهمان و این اجازه را به ما دادی تا سحرها عاشقانه با تو سخن بگوییم و درد دلمان را با تو بگوییم و اکنون روز اول شوال را بر ما عید گرداندی عید بر عاشقان مبارکباد.
پرتو
5 مرداد 93 15:38
عزیزم خدا رو شکر که خودت و گل پسری خوبین انشاالله به اندازشم وزن میگیری دوستم نگران نباش و خوب کاری میکنی که خودت و ناراحت نمیکنی فقط به فکر سلامت فرشتت و خودت باش عزیزم موفق باشی و التماس دعا
یه رهگذر = مژگان
6 مرداد 93 9:57
و ما همچنان در انتظار آپ کردن مادرخانومی هستیم!!!! شاد باشید
مهسا خانوم
7 مرداد 93 9:09
سلام.عیدتون مبارررررررررررررررررررک
یه رهگذر = مژگان
11 مرداد 93 11:11
مادر خانومی کم کم داریم نگران میشیمااااا! لااقل نظرات رو تایید کن تا خیالمون راحت بشه حالتون خوبه