ورود به ماه هفتـــــــــــم عاشقی
دلت را هجی میکند م الف دال ر وتوپروانه وار درآغوش میکشی شکم برآمده ات را وپوستی
که کش می آید و میخاراندت/
امیرعباسم هدیه ی قشنگ آسمانیم به ماه هفت رسیدیم من وتو بیشتر راهو باهم اومدیم
دلخورکه شدم توهم دلخوروگوشه نشین شدی و با سفت شدنت میدیدم چقدرکنارمی
شاد که بودم میرقصیدی تو موجی از آب و بامن توهم میخندیدی
با معرفت مامان رویای بارونی من فصل بارش داره نزدیک میشه قدمهای توهم دارن به من
ودامنم نزدیک میشن وتو میخوای مثل خودم پاییزی بشی پر از بارون پر از شعر پر از ترانه
فدای قلب کوچولوت که تسلای دلمه خدارو شکر که تا اینجاشو به هر مشقتی اومدیم
وفادارمامان مرد کوچولوی مامان هنوز باید سفت دلمو بچسبی و ولش نکنی تا محرم بیاد
وباهم بریم خونه ی مادرجون بعد که دختر خاله به دنیا اومد دوهفته دیگش میشه نوبت ما
اونجا تنها نیستیم همه میان کنارمون ومواظبمونن فقط بدیش به اینه که بابایی نمیتونه زیاد
پیشمون بمونه/ولی تا حالمون خوب شد برمیگردیم خونه خودمون گلکم/
برای خونه موندمون تا قبل رفتن به همدان کلی برنامه دارم میخوام برات سیسمونی بگیرم
میخوام قرآن ختم کنم میخوام کتاب شاهزاده کوچولورو بخونم /میخوام شعر بخونم برات/
به وزنت برسم وکوپولوت کنم/
خلاصه خستگی این مدتو که باهام می اومدی سرکارو از مهر ازتنت دربیارم وبشیم مادرپسری
همش درگوشی باهم حرف بزنیم وکتابهایی که دوست داریمو باهم بخونیم.
دلبرکم مردبارونی من بازم واسه همه مامان منتظرا دوتایی دعامیکنیم.
بازم التماس دعا ازهمه...