سلام ارباب
سلام حوصله ام این روزها خاکیست ارباب
رویم سیاه چگونه سلامت کنم؟
تنم ذوب شده از تمنای نیاز اما به چه روی از تو بخواهمش
چه کرده ام برای امام زمانم
وچه هیاهویی به پا کرده ام برای ناخواهانت
در پته ام هیچ چیز نیست آقا
اما دلتگ جمع سبز شیرخوارگانت هستم
قلبم آشوب قدم هایم شده
از خود صغیرم به علی کبیر تو چه بگویم ارباب
بگویم به من نوکرخودت یاکنیز مادرت عطاکن خوب است؟
آقابگویم صدایم میرسد به هفت آسمانت؟
من که مادرنیستم بهشتی باشم
منکه گناهم شمارشش سخت شده ارباب
بگویم ببخش می رسد به درب خانه آن علی کوچکت
آقا رویم زیادی کش آمده
با این همه عمر که آمدم سیاه پوشی دلداده هایت را دیدم واشکم آمد تو ی سیاهی چادرم
وقتی علم حضرتت رفت بالا خواستمش از تو وحضرت بزرگم
آقا بازم بیایم؟
آقا به حرمت نام مادرت بیایم ؟
آقاقبولم میکنی از جرعه شربت نذری بنوشم به نیابت آمدن یک معجزه؟
آقا نوکرت را راضی میکنی؟همان وقت که تا عرش می آید روی عرش وروی زمین نیست
همان روز عاشورا راضیش میکنی؟
آقا دستم خالی از یک حس است
آقا ارباب به شرمنده ات نظرمیکنی؟
فدای طفل 6 ماه ات برمن هم نگاه میکنی..