امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

برای چشمه ام....

1392/5/30 10:09
269 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام خروش زندگیم که میان این همه هیاهو تودر من مانده ای عشقم چشمهای بلوریت همیشه برایم

همان جذابیت ١٨ سالگی ام را دارد/دلبرم اگر تو نبودی از کجا معلوم من در ناکجا آباد دلم گم نمیشدم/

فدای دستهای سپید ومردانه ات فدای شانه های همیشه آماده اشکهای بارانت تو بیش از آنکه باید

 خوبی... مبادا از من برنجی عشق جادوئی ام که از بارانکم نوشتم،بارها طی این ٣ سال گفتی تو ومن برای

هم بسیم...گفتی چشمه ام اما من تسلا میخواهم...من آن عروسک آویخته به بالاترین نقطه کمد را

میخواهم/به من اجازه بده بطلبمش با صدای این کره ی آبی مانیتورم وقلبم ودعای کسی که می آید

درپی نوشته هایم و....شاید خدا برمن بباردش.برای بابایی

پسندها (1)

نظرات (2)

چشمه
30 مرداد 92 12:07
دیوار دیوار است چه کمد باشد چه دیوار یک زندان . . . چه عروسک زیبایی از نظرت گذر میکند در آستان دل که همچون دیوانگان چنگال به رخ میکشد و همچنان در آرزوی خوب بودن و نرم دل شدن نسته این دل بی قرارم که منم سنگ میخوانمش که سنگ هم هست . و واژه های بغض و کینه و نخواستن و نیامدن تفاوتی در من نکند و فقط من باران را میخواهم نه چیزی دیگر . . .


هرچه تو بگویی روی چشمم میگذارم عشق نازم


لی لا
30 مرداد 92 22:13
عزیرم خیلی عاشقانه ، خیلی خوشحال میشم که 2 نفر رو عاشق می بینم آخه بعضی وقت ها فکر می کنم عشق و جود نداره اینطوری خیلی امیدوار می شم و عشقتوت پایدار


گاهی دنیا رویایی تر از واقعیت و واقعیت رویایی تر ازدنیا میشه به دلت رجوع کن لی لای من عشق تو وجودته گلم به خودت اول تقدیمش کن