امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

یه سلاااام کوتاه

سلام به دوستای گلم مخصوصا دوست رهگذرم مژگان چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود اینجا بوی خدا رو میده من اینجا پشت این وب با کلی مامان آشنا شدم که هنوز مامان نبودیم خیلیهامون ... شکر خدا بیشترمون الان کوچولوهامون رو تو بغل داریم.آقا پسر من که دیگه شیطونی شده که نگو از همه چیز و همه کس بالا میکشه دو تا دندون پایین داره قدش هفتادو چهاره و وزنش هم متوسطه نه کیلو با موبایل نمیتونم عکسشو بزارم ولی حتما سعی میکنم اینکارو بخاطر دوست خوبمم که شده بزارم خیلییییی عاشقتونم فعلا بای 
13 مهر 1394

گـــــــــــــــــلایه

 سلام به همه ی دوستای گلم به همه وتک تک اونایی که تو نی نی وب طی این دوسال آشنا شدم وخیلی چیزا ازشون یاد گرفتم خلییییی دلم براتون تنگ شده خیلی دلم هواتون رو کرده مگه میشه فضای صمیمی وقشنگ اینجارو از یاد برد یه دوست عزیز بدون اینکه خودش رو معرفی کنه پیغام گذاشته وگله کرده که چرا در وقت خوشی آدما همدیگرو از یاد میبرن,همین باعث شد من سعی کنم این پست رو به کمک دوستم بزارم میدونید منظورم از کمک چیه؟من از وقتی فارغ شدم فقط با نت گوشیم وارد وبلاگم میشدم و نه پست میشد بزارم ونه عکس سه تا از دوستای سخاوت مند ومهربونم طی این چندماه که خدا امیرعباسو گذاشت توبغلم کمکم کردن آپ کنم ازطریق وایبر عکس ومتن میدادم و اونا لطف میکردن برام پست م...
2 ارديبهشت 1394

امیرعباس درپایان چهار ماهگی دربهار 94

ســـــــــــــــال نو مبارک   سلام دوستای گلم  امیدوارم سال 94 سال پرخیر و برکتی باشه براتون و کنار خانواده ی سبزتون شاد و خوشبخت باشید حال من و امیر عباسمم خداروشکر خوبه ولی فعلا زیادنمیتونم بیام و برای همین به یه پست کوتاه و چن تا از عکسای امیرعباسم بسنده میکنم....میبوسمتون امیر عباس لحظه ی تحویل سال....اولین نوروز پسرم کنار مامانی و بابایی صدها سال کنارمون بمون پسرکم پسرگلم از عید دیدنی برگشته خسته ست قربونش بشم  و پسرم از نمای دور خدا دختر پسرای گل همتون رو حفظ کنه امیر عباس منم از هر چشم بدی دورکنه زندگی به کامتون دوستای خوبم....فعلا خدانگهدار ...
8 فروردين 1394

عزیزکم یه ماهه شد

دستهایی که نماز خون شب اول قبرم هستن نه میراث خواربعدمرگم سلام امیرعباس مامان,فدای قدکشیدنت عزیزم امروز شما عسلم یه ماهه شدی,مامان هنوز نت نداره وامروز به کمک یکی از خاله ها داره برات مینویسه,از همه بخاطر دعاهاشون وتبریکاشون ممنونم انشااله به زودی میام دست بوس همتون تو وبلاگاتون,پسرم یکم بیقراره مثل همه بچه ها که قبل چلگیشون هی گریه میکنن,به همین خاطر ده روزیه مهمون مامانم همدانیم,اینطوری برام خیلی راحت شده همه بخصوص مامانم کمکمن,باباییشم امشب میاد بهمون سربزنه وفردا برگرده,خداروهزارمرتبه شکرکه پسرم الان صحیح وسلامت بغلمه وهمه چیز خوبه خداروشکر که بهشت الان تو دستامه ودنیام طلاییه,الهی که برای همه اینطور باشه,فعلا بای مامانی...
11 دی 1393
1116 14 13 ادامه مطلب