عزیزکم قطره بارانم ببار..
درتو پایانی نیست
ببار وتطهیرم کن
ببار وآغازم باش میان خشکی فاصله های آهارزده
میخکوب غم وتنهاییم مامانی
ببار وآرام کن سایه کشیده روی حسم را
ببار تنشه بوییدن تن پوش آبیت مانده ام
تورا از کدام سمت جز آسمان بجویم بارانکم
سوسوی این تنهایی دارد میشود سوهان جان
بگو توراببارد برمن خدایی که شرمنده لطفش مانده ام
بیا مطهره ام بیا آه شبهای بغض آلودنشسته بر تنم
تنم حوصله زمین را درک نمی کند
گنجایش مادرانه میخواهم بارانکم
از طلوع صبح به غروب دغدغه میخواهم بارانکم
برمن ببار تا به تو بگویم این دل از وسعت حضورت بی منتهاست نازکم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی