عزیزکم منو ببخش
سلام دردانه من چه میکنی با رنجی که در من میبینی حتما نخواهی بخشیدم که خودم مانع بودنت شدم
تمام تورا فریاد زدم نیامدی ودرخیالمی وحالا به چه روی از توی عزیز بی گناهم بخواهم بیایی به دنیای غمم
چه کردم باتو عمرمن.
شایسته ات نبودم؟
صدای قلبم را میشنوی بازهم کف دستم خیس است
حالم خوش نیست وگمان میکنم خسته ام از خودم
وانمود کنم که خوبم وقتی نیستم دردت به وجودم مبادا گمان کنی غمنامه مینویسم
فقط آمدم بگویم
اگر این روزهابدشدم بددیدم بدکردم تو ببخش
بگذار به حساب رنجی که از تمام بچگی تا به الان کشیدم
قربانت جرعه وجودم
من میدانم تو همان امیدی هستی که لحظه آخر به دادمن میرسی.
تو بخند عزیزکم همه غمها مال من تو بخند وفراموش کن این روز هارا
تو آخرین طبیبی
که لحظه های آخر
به داد من رسیدی
تو نوری از خدایی
که پیغام خدا را
به گوش من رساندی
به روح من دمیدی
زیباترین بهاری
پایان انتظاری
برای من تنها
تو یک حریم امنی
تو بهترین دوایی