میلاد پیامبر به من وهادی خوش گذشت
سلام ناز گلم قطره بارونم جانم عزیزم منکه میدونم میای ویه روز میپری تو بغلم منکه میدونم نور چشمم
تمام روزهایی که دارن میگذرن از روزهای انتظار من کاسته میشن/
پس امروز بازم با لبخند میگم بهت سلام امید دلم وبهونه ی قشنگ زندگییییییییییییییییم
شب میلاد پیامبر اکرم (ص) 39 شبی بود که 135 صلوات میفرستادم برای آمدنت بارانم
وهمون شب پری خانم با کمال تعجب بعد از این همه مدت سر وقت اومد وخوشحالم کرد
مشکل من تنبلی تخمدانه وماه هاست پری خانم به زور تشریف میارن اون هم بعد از دوماه ولی
اینبار سر وقت اومد وهردوی مارو خوشحال کرد و این یعنی دارم بهت نزدیک میشم بارونم
وشکر خدارو کردم/و از دوستم سعیده جون مامان محمد مهدی تشکر میکنم
که یه قطره گیاهی به اسم ویتاگنوس بهم معرفی کرد گفت پرویدموتنظیم میکنه/منم ماه اول خوردم
وهمین ماه به موقعه پری شدم/
فرداش که تعطیل بودیم بعداز مدتها رفتیم خرید/ اول رفتیم 7 تیر برای خرید پالتو
تو مترو یه کوچولوی ناز
روی پای باباییش نشسته بود و روبه روی ما بود هادی کلی براش کیف کردوخندوندش اونا که چندتا
ایستگاه بعد رفتند یه چیزی نمیدونم چی ولی ته دلم خالی شد یه چیزی تو مایه های امید/
بعد هادی گفت عهههههههه اونجارو یکی دیگه هم اونورنشسته بعد تا آخر هم اونو پاییدیم
فهمیدم این جناب شوهر خان از من هم مشتاقتره ولی بعضی وقتا میگه نمیخوام فعلا و
این حرفارو میزنه همش یه سری بهونست/از ته دل عاشق بچست...
7تیر از بی بی خرید کردیم گفتم بی بی که تبلیغ هم بشه چون مشتریشم هم قیمتاش مناسبه
هم جنساش فوق العادست هم تنوع کاراش زیاده/
بعدش رفتیم ولیعصربازهم از یه مغازه که مشتریشم شال خریدیم/
وبعد کل جمهوری رو واسه یه کنترل tv زیر و رو کردیم اما پیدا نکردی ومغازه مورد نظر بسته بود
غروباهم باز نیست و ماهم که تا غروب سرکاریم/قرارشد زنگ بزنیم با پیک بفرسته/
قضیه خراب شدن کنترلمون خنده داره سر یه شوخی آب پاشیدم رو هادی جا خالی داد
قشنگ ریخت رو کنترل
جناب هم خشکش نکرد یک راست گذاشت رو بخاری که سریع برداره اما مثل اینکه یادش رفته بود
منم که در جریان نبودم که بلهههههههههههههه کنترل آب شد خخخخخخخخخخخخ
بعدش ناهار خوردیم وخواستیم بریم خونه... من گفتم زوده اگر خسته نیستی بریم پارک دانشجو که
من ازش کلی خاطره های خوب دارم/
نیم ساعتی هم اونجا نشستیم وچای خوردیم که دیدیم یک سری خانم با لباس بندری اومدن به سمت
تئاتر شهر دگه بلند شدیم بریم خونه که دیدیم رفتن رو سن محوطه و یه آهنگ بندری هم پخش شد
هادی هم که عشق تئاتر رفتیم جلو سی ودومین جشنواره تئاتر بین المللی بود وبخاطر همین از همه
استانها اومده بودن وصد افسوس دوربین نبرده بودیم که عکس باکیفیت بندازیم وهمه رم موبایل هردومون
هم رفت واسه فیلمبرداری از رقص محلی بندرها و رزم چوب خراسانی ها/خود تهرانی ها تئاتر
خوب وجالبی برگزارکردن که طنز هم بود/غروب بود که دیگه برگشتیم خونه
خیلی خوش گذشت با اینکه روز اول پری بود وکمی دلم درد میکرد ولی خیلی وقت بود روز تعطیل
باهم بیرون نرفته بودیم/
دیشب هم آخرین شب چله صلواتم بود راضی ام به رضای خدا همینکه سروقت پری شدم شکرخدا/
منتظرتم مامانی بیشتر از همیشه