امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

این نوشته را از وبلاگ همسری بدون اجازه کپی کردم هرچند متن متعلق به خودمه

1392/7/7 15:40
314 بازدید
اشتراک گذاری

باران

وقتی تلالو نگاه میان بهت حضورمن می نشیند دیگر هیچ چیز در دنیا با تار موی تو قابل قیاس نیست . چه چیز جز تو رنگ می بازد و انگار در سیاهی تنها نگاه توست که میچرخد , شاید هم اینها همه خوابند و رویا و نه شاید هم دلتنگی یک دختر غربت زده که دلش بهانه میکند آغوش یک آشنا را . . . دنیا که چشمان تو را صدا می زند تو همان جا جا می مانی . مسخره و خنده دار است برای تو اگر بگویم کاش برای تو جز من و جز من برای تو دیگر هیچ . . . و آنوقت نگاهت فقط یک انعکاس داشت آنهم فقط تصویر من بود نه جاده ای نه خانه ای و این فقط برای یک لحظه آره فقط برای یک لحظه هزار بار تکرار شده است اما ما یادمان می رود و فراموشش می کنیم کاش میشد داستانش را نوشت . .. اصلامیشود داستانش کرد ؟ آری یک روزی می نویسمش شاید هم امروز شاید هم صد سال دیگر . . . باران 20 دی 91

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مثل هیچکس
8 مهر 92 10:12
عالیه