کامنت همسرم برای نوشته هایم
به نام خدا و سلام . نوشته زیبایی بود . میگویند قلم ها در زیر نور ضعیف چراغ لامپای دودی زیبا تر مینویسن اما من نمیگویم این را . . .میگویم چشمها هم زیر باران قشنگتر گریه میکنند و نمیدانند آنان که شاد و خندادنند و . . . قلمم ویا سر انگشتانم لرزان است از این همه دل افسردگی و غم و درد و رنج زمانه که بی گدار به آب میزند خود را و میرویند از آنی که آن نیست . . . بگذریم حرفهای زیاد و قشنگی همیشه هست برای گفتن که هیچ یک از ما سر ازآن در نمی آوریم و من دوست دارم هیچ وقت سر ازشان در نیاورم . نمیدانم چرا اینگونه مینویسم ولی خوب میدانم که چشمم به انگشتانم است که یک مورد اشتباه ننویسد کلمات را .
اگر بخوام اینگونه بیان کنم خودم را نمیدانم تا کی و تا چه وقت به طول می انجامد اما . کوتاه میکنم حرفم را و میگویم . باز هم برمیگردم و خوام نوشت شاید بدتر و شاید بهتر از امروز . . .تقدیم به همه وجود و هستی که باران نام اوست . از طرف همسرت چشمه [hr]