امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

سلام به خلوتم

1392/7/28 13:54
273 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...

دلمو یه گوشه گذاشتمو باز راهمو کج کردم به این سمت

تا شاید بشم یکی شبیه خودی که زیادم دوستش ندارم

توهم شده یکی از اسطوره های ذهنم  و اونقدر پرت وپلا تو مشتمه که هیچکی خبر از حالم نداره

ازم نپرسید چی شد وچی میشه چون تب روزهای تلخ زندگیم تازه داره سرد میشه

بهم نگید نا امید چون اگر بودم الان فقط یک سنگ نوشته شده بود همدم مادرم

ازم نخواید گله نکنم چون تنها راه حرف زدنمو ازم گرفتید

خوشحال نشید که اومدم بسا که از نو هم منی نبودم

حالا نامم خشکسالیست

باران خانه دلم را ترک گفت

شما را دوچندان دعا میکنم

زندگیتان را عشقتان را وحرمت نفس هایتان

آمدن بچه فقط این نیست که یکی مثل من خودخواهانه فقط برای دلش بخواهدش

که بیاید جای تهی دلش را یک جوری پرکند

تا غربت زدگی را فراموش کند

تا یکی مثل من را به آرزویش برساند

او حق دارد خودش باشد انسانی که می آید دنیا را تغییر دهد با اشتباهاتش یا تجربه هایش

با خنده اش یا گریه اش با نگاهش یا دست هایش

مبادا معنی آوردنش را از خاطر ببریم و بعدازآن مدیون حضورش شویم.

لابد حدس میزنید این دل خشک سالم دیوانه تر شده.

حدستان درست است من دیوانه دنیایی شدم که بامن سرجنگ باز کرد وآخر پیروز میدان شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مثل هیچکس
28 مهر 92 19:35
باورت میشه چند بار پشت سرهم خوندم ولی اصلا متوجه منظورت نشدم نمیدونم شایدم خودم نمیخوام بفهمم


بیخیال گلم
مامان ریحان
29 مهر 92 12:09
سلام عزیزم الان .....از آسمان بارون میاد ومن ناخوداگاه به یاد تو دوست عزیز افتادم.....زیر باران برایت دعا میکنم............


سلام فدای دل مهربونت عزیزم کدوم شهری؟خوش به حالتون ممنون منم شمارو دعا میکنم