حرفای چشمه(همسرم)
دیشب باز منتظرش بودم شام آماده بود وحتی سبزی هم پاک شده وشسته شده بود وآماده ولی دستم
نمیرفت به گوشی تا براش زنگ بزنم گفتم خب بخواد خودش زنگ میزنه اولین بار نیست اینقدر دیرمیاد خونه
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد تنمو از مبل کندمو رفتم رو اپن گوشیمو جواب دادم سرحال بود صدای
ارباب رجوها شنیده میشد گفت ببخش امشب کمی باز دیر میام لبخند زدم گفتم مشکلی نداره به کارات
برس چندتا شوخی هم کرد وخندوندم.کمی سرحال شدم دو دقیق بعد بازم زنگ زد گفت وقت داری گفتم
آره چرا که نه:بعد شروع کرد به خوندن متنی که سریه فرصت تو شلوغی شرکت واسه من نوشته بود
تمام تنم خستگی روزهای گذشتشو یک آن رها کرد یک آن آتش دلم خاموش شد یک آن گل های مصنوعی
زندگیم طراوت گرفتن وزنده شدن حالم عوض شد نه حالم شد احسن الحال راست گفتن:تنها آغوشی
آرامت میکند که قلب تورا شکسته است.این همون شعری هست که برام پشت تلفن خوند:
هیچکس تورا مثل من دوست ندارد.
پس تورا مثل من دوست دارم
تو مجبورنیستی شعرهایم رادوست داشته باشی
مجبورنیستی دعوانکنی
مجبورنیستی که خودت رامجبور کنی مرا دوست داشته باشی
من دوسداشتن را به تو ثابت نمیکنم
همیشه حرفهایت را نمی پذیرم
قول نمی دهم هیچوقت فراموشی نگیرم
من حتی قول نمی دهم که هیچوقت روز تولدت را از یاد نبرم.
واین یک فاجعه بزرگی خواهد بود
دقیقا این فاجعه است
ومن تورا فجیع دوست خواهم داشت از بس...
تو مجبور نیستی باورکنی.
اما باورنکردن تو ازدوست داشتن من نمی کاهد
این سبک من است
وفقط من هستم که میتواند اینگونه تورا دوست داشته باشد.
من تورا به سبکی خاص
به سبک خودم دوست دارم پس از...