یه تعطیلی تلخ
سلام این امیرعلی برادرزاده همسرمه خدا دوباره بهمون برگردوندش
چهارشنبه ازکرج داشتند میرفتن همدان که نرسده به همدان ماشینشون
چپ میکنه وبا ١٠ تا ملق میره تودره خواهرجاریم فوت میشه امیرعلی دست
وپاش میشکنه خواهرزاده جاریم لگنش میشکنه وخواهر بیچارش تو بیمارستان همون شب
تموم میکنه/هرکی ماشین رو میبینه میگه معجزه بوده ایناهم زنده موندن
الهی بمیرم خواهرزاده جاریم هنوز نمیدونه مامانش فوت شده وهمش سراغشو میگیره١٥ سالشه
اما خیلی بچه تراز سنشه.
تمام این دوروز بیمارستان بعثت همدان بودیم ودیشب حدود ٢ بود رسیدیم خونه
اما همش صدای گریه جاریم مراسمشون همش تو گوشم وجلوچشممه خیلی سخته خدابهشون صبر
بده حکمت خدارو شکروهزاران بارشکر که امیرعلی عزیزم وقتی ازماشین بیرون میپره
فقط دست وپاش میشکنه.جاریم باوجود پای زخمیش بیتاب رفتن به مراسم خواهرش بود
تلاش ماهم برای نرفتنش فایده نداشت دستشو انداختم دور گردنم وتا آخر مراسم باهاش
بودم وبعدش باهم برگشتیم بیمارستان خیلی سخته خواهرش جلو چشماش مرده
اینطرف گریه میکردن وطرف دیگه که میرفتن پیش خواهرزادش میخندیدن ومشکیشون رو درمیاوردن
طفلی باسنش از دو طرف شکسته تک بچست واز اون بچه هاییه که شبا پیش مامانش میخوابه
وبه مامانش شدید وابستس.
نمیشه به خدا بگی چرا وفقط باید بگی شکر انشااله اون آمرزیده بشه واینا هم که هستن صبور بشن
برای امیرعلی وسعید دعاکنید زود خوب بشن،وخواهش میکنم مراقب خودتون باشید.