زندگی کنیم
زندگی، نه آنچنان شیرین
و مرگ، نه آنچنان تلخ است
که انسان بخواهد افسار خویش را
بدست غم بسپارد.
هر وقت توانستی به کسی آرامش ببخشی،
بدان عاشق شدی وگرنه عشقی که آرامش معشوق را بگیرد،
خودخواهیست…
دیدی بعضی وقتا دلت یهو میگیره ،
دلت میخواد بشینی های های گریه کنی ؛
اما نمیتونی ، میدونی چرا ؟
چون باید به همه جواب پس بدی که چی شده که چته ؛
این بغضه می مونه تو گلوت و تبدیل میشه به یه غم باد….
وقتی دستت تو دست عشقته و آروم یه فشار کوچیک به دستت میده…
بی تفاوت ازین فشار رد نشیا
داره باهات حرف می زنه
میگه دوست داره!
میگه هواتو داره!
میگه حواست به من باشه!
میگه حواسش بهت هس!
میگه تنها نیستیا!
میگه…
تو هم همینجور که دستت تو دستشه
آروم انگشت شصتت و بکش رو انگشتاش…
آره
این یعنی نهایت آرامش خیال مگه نه؟!
اگه مَردی ، مَرد بمون !
اگه نیستی ، نامَردی نکن !
اگه تنهایی ، تنها بمون !
اگه نیستی ، تنهاش نذار !
اگه نجیبی ، نجابت کُن !
اگه نیستی ، هرزگی نکن !
اگه عاشقی ، عاشق بمون !
اگه نیستی ، حُرمتِ عشقو نَشکَن !!!
خدایا التماست می کنم
همه دنیایت ارزانیِ دیگران !
ولی…
آنکه دنیای من است
مالِ دیـگری نباشد…
ﺧﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﮐﻮﺩکی ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ
ﻭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺑﻬﺸﺘﯽ
ﻭ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﺗﻮ…
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺖ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺖ
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ…
پاییز است
با برگ ِ هر درخت می اُفتم
به خواب که می روم
باد
مرا به سوی ِ تو می آورد.