امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

روزهای سرد بی تو...

1392/10/8 13:20
516 بازدید
اشتراک گذاری

.
هنوز هم نمیدانم اینجا چه فصلیست ،که من کال ماندم و به تو نمی رسم !


 

سلام بانو چطوری بارونکم خانم رویایی من بازهم دستهامو میکشم روی موهای لخت وبلندت بازهم

دلم رو به دیدن شقایق لب هات امید دادم بازم نگاه رویاییت رو تو ذهنم زنده کردم

تو نیستی وهستی عسلکم...مثل موج دریا که میاد محکم به صخره میزنه تا خودشو به ساحل برسونه

میام واونقدر به صخره ی سرسخت زندگی میزنم تا به ساحل برسم و بغلت کنم مامانی

فدای چشمهای فندقیت بانو...

روزهای سرد زمستون هم دارند پشت سرهم سپری میشن از ماه دی متنفرم دی یعنی سرما

یعنی برف ویخ یعنی 16 دی روزی که دایی ابوذر واسه همیشه از بسترش خداحافظی کرد

آه هنوز هم بعد از این همه سال اشک تو چشمام جمع میشه همش 2 سال از من بزرگتربود

...

هنوزم داغش برام تازست هنوزم دلم برای سنگ قبرش تنگ میشه/اولین بار هادی رو به

ابوذر معرفی کردم/چقدر پنجشنبه های قشنگی بود حرفهایی که توی دلم باهاش میزدم

وحالا ماه هاست نرفتم پیشش واونم نیومده به خوابم/

حتی از اونم خواستم برای اومدن تو دعاکنه اونم مثل تو معصوم بود فقط 16 سالش بود

که رفت...

عزیزم ببخش دلخورت کردم/دیروز بابایی تلفنی گفت سرماخوردگیش شدید شده

منم به محض رسیدن به خونه شروع کردم به محیا کردن سوپ /وقتی زنگ خونرو زد

دکمه آیفنو زدم اما بازم مثل گاهی اوقات گیرکرد/سریع رفتم پایین ودر رو باز کردم

داشت میلرزید کمک کردم لباساشو دربیاره وکیفشو زمین بزاره اما همش دستشو

ازم پنهون میکرد که یهو دیدم انگشتش پانسمانیه

وحشت زده گفتم این چیه هادیه من؟اولش میگفت هیچی نیست

اما ناخنش طفلی بلند شده بود اما الحمدالله کنده نشده بود/داشت گریم میگرفت گویا با دستگاه کپی وقتی داشته کار میکرده

یه برگه گیر میکونه میخواد درستش کنه اینطوری میشه وکلی هم از انگشت اشارش خون میاد/

طفلی هم تب داشت هم انگشتش درد میکرد

نشوندمش وشروع کردم بقیه شاممو آماده کردم

تازه دیشب فهمیدم اگر هادی تمام این مدت که سرکار میرم اینقدر تو کار خونه کمکم نمیکرد

من هیچوقت توان خونه داری ورفتن سرکار باهم رو نداشتم خدا حفظش کنه/

عکس متحرک

دیشب تا خود 12 سرپا بودم و مواد شام امشبم حاضرکردم چون آب منطقمون امشب قطعه

اما دیشب با همه اینها خوش گذشت چون همه چیزهایی که باید باشه بود وخداروشکر

برای همه چیز برای سایه پدر ومادر برای سایه همسری ویه خبر خوب که آخرهفته

مهمون داریم/هادی یه دوست مهربون داره که اوناهم تقریبا با ما ازدواج کردن

اما کلی از ما کوچیکترن ساکن قم هستن دوبار تابه حال مزاحمشون شدیم اما هرچی دعوت کردیم

اونا نیومدن چون دانشجوی طلبست و کلاساش اجازه نمیداد اما الان تهران هستن خونه خواهرش

وما تا متوجه شدیم سریع واسه پنجشنبه که تعطیل هست دعوتشون کردیم/

فعلا جواب قطعی ندادن چون هوای تهران از هشدار هم رد شده وهرکی میاد اینجا براش قابل تحمل

نیست اوناهم گفتن اگر هوای تهرانو تونستیم تحمل کنیم چشم میایم/

حس ششم ام گفت اینا بچه دارشدن نمیگن اما هادی میگه اگر بچه داشتن اصلا با این هوا

نمی اومدن/اما من حدس میزنم نی نی دارن خدا کنه داشته باشن کلی باهاش قش وضعف

میکنیم/

مامانی کاش بودی...

همش یه پرده اشک میاد جلو چشمام اما سرمو تکون میدم و قورتش میدم تا سرازیر

نشه/

من امید دارم که میای بانو...

دیشب مشکی پوشیدم تا روز شهادت امام مهربونیا آقایی که همه جوره هوامو نوداشته وداره

انشاالله حاجت رواشن همه اونایی که دخیل بستن به کرمش ماروهم اگر آقا صلاح دونست

نظرکنه/الهی آمین...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

الناز
8 دی 92 14:19
عزیزدلمممممممم امیدوارم حاجت دلتو بگیری وای خدا از ته دل از خدا میخوام عزیزدلمممممممممممممم
بــــــــــــاران
پاسخ
ممنونم النازی من همین دعاتو ضبدر 1000 میکنم وتقدیم خودت میکنم
مامان نی نی
8 دی 92 14:45
سلام عزیزم با این دل پاکی که حتما حاجت روا میشی عزیزم نگران نباش
بــــــــــــاران
پاسخ
فدای تو عزیزم الهی توهم زودی شاهد یه معجزه باشی وزودی باخبرخوش بیای
مامان باران طلا
8 دی 92 17:21
عزیزم امیدوارم به حق این روزهای عزیز و به حق امام حسن کریم اهل بیت به زودی خبر نی نی دار شدنت رو بخونم.منم بارانمو از خود خود امام حسین گرفتم خیلی سخت بود اما خدا رو شکر که از تنهایی در اومدم و یقین دارم تو هم این روزا رو میبینی
بــــــــــــاران
پاسخ
فدای تو مامانی مهربون و دوست خوبم
مامان ریحان
8 دی 92 21:59
باران جون ان شالله به حق آقامون امام رضا به حاجت دلت برسی
بــــــــــــاران
پاسخ
عزیز دلم همچنین
سحر
8 دی 92 22:33
عزیزم بابت داییت واقعا متاسفم خدا بیامرزتش و روحش قرین رحمت باشه می دونم داغ عزیز چقد سخته منم 8سال پیش داییم رو از دست دادم داغ پدر و خواهرم رو هم دیدم خدا صبرتون بده... عزیزم انشالا همیشه شاد باشی و غم ازت دور باشه. ایشالا مهمونات هم میان و خوشحالت میکنن مراقب خودت باش خانومی
بــــــــــــاران
پاسخ
وااااااااااای سحر جونم من برادرمو گفتم دوراز جون داییم /منظورم دایی نی نیم بود نه خودم/خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه
مثل هیچکس
9 دی 92 12:04
گاهی خدا اینقدر صدات رو دوست داره که سکوت میکنه تا بارها بگی ((خداااااااای من )) فکرکنم قدمم سنگین بود تا اومدم تو رفتی ؟؟؟؟؟داشتم پپست اخر خودت رو میخوندم خانم
بــــــــــــاران
پاسخ
ممنون خانم گل
نسرين
9 دی 92 12:27
سلام خانومي خوشحالم از آشنايي با شما يهو برق قطع شدببخشيد انشااله دعاهاتون مقبول حق
بــــــــــــاران
پاسخ
منم همینطور خانمی/ اشکال نداره گاهی پیش میاد
مامان پارساجونی
9 دی 92 12:50
خدا داداشتو قریق رحمت خودش کنه و پدر و مادر وهمسرتو برات حفظ کنه عزیزم ایشالله بانوی بارونیت زودی بیاد تو دلت بحق این روز و شبای عزیز ایشالله بحق امام رضا(ع)بزودی دامنت سبز شه عزیزدلم
بــــــــــــاران
پاسخ
سلام خانم خانما قدم رو چشم ما گذاشتی وبالاخره اومدی مرسی عزیزم چشمم خوش وامیدواره به دعاهای شما
فریبا
9 دی 92 13:01
سلام بالان خوبی؟؟؟عزیزم انشالاه که این روزهای سرد زود تموم بشه و بهار بیاد خدا داداشتم بیامرزه ایشالاه غم نبینی ایشالاه نی نی ات زودتر بیاد و دلت شاد شاد بشه راستی خوش به حال هادی که خانمی مثل تو داله
بــــــــــــاران
پاسخ
سلام عززززززززززززززیزم کجاییییییییییییییی؟فدای مهربونیت
بیتا
9 دی 92 23:41
سلام دوستم چقدر زیبا مینویسی ... انشالا خدا برادر جوونت رو بیامرزه ، و پدر ومادر و همه عزیزانت رو برات حفظ کنه .... عزیزم انشالا نی نی ماها هم به زودی میان ...به حق این شب عزیز ، شب رحلت پیغمبر مهربانیها ، شب شهادت امام حسن مجتبی خدا هممون رو حاجت روا کنه .
بــــــــــــاران
پاسخ
الهیییییییییییییییییی آمین
نیلوفر
10 دی 92 9:04
انشااله به زودی خودت مامان بشی و برای نینی خودت غش و ضعف کنی گلم. سالگرد برادرت رو هم تسلیت میگم. هرچی خاک اونه بقای عمر شما باشه. امیدوارم روزهای سرد دی زودتر بگذره و ببینم باران خانوم دوباره پست های شاد میذاره
بــــــــــــاران
پاسخ
ممنون مامان نیلو
پرتو
10 دی 92 11:20
انشاالله به زودی حاجت روا شی دوستم
بــــــــــــاران
پاسخ
عزیزم شماهم همینطور
راضیه
11 دی 92 13:50
یه روزی...یه چیزی...یه جایی....صبر داشته باش صبر داشته باش
بــــــــــــاران
پاسخ
امیدم به خداست
شمیم
12 دی 92 17:30
حلول ماه ربیع بر شما مبارک
بــــــــــــاران
پاسخ
برشما دوست عزیز هم مبارک
مامان مهرسا
15 دی 92 18:16
عزیزم انشالله زود تر خدا حاجتت رو بده ،یه نی نی تپل مپل توکل به خدا داشته باش بی تابی نکن دیر نمیشه
بــــــــــــاران
پاسخ
ممنون به وبم سرزدی خانمی/وممنون بخاطر دلداریت
مامان غنچه
17 دی 92 22:48
سلام عزیزم ممنونم که به من سر زدی از خدا میخوام تو رو به همه آرزوهای قشنگت برسونه و هرچه زودتر دلتو با اومدن یه نی نی شاد کنه آمین
بــــــــــــاران
پاسخ
سلام عزیزم لطف کردی اومدی الهی نی نی شماهم سفت ومحکم بهت بچسبه و8 ماه دیگه سالم بیادتو بغلت/