تعظیلات قشنگـــــــــــــــ اما بی تو
سلام روز دوشنبه سورپریز شدم چون خواهرم تماس گرفت وگفت فردا بعداز ظهر میان تهران
منم خیلی خوشحال شدم چون دوست هادی هم اومدنشون رو کنسل کرده بودن/
سه شنبه هم که تعطیل بود ومن وهادی کلی جمع وجور کردیم /
تا جمعه موندن وفوق العاده خوش گذشت هرچند من سیر نشدم ازشون ولی خداروشکر که اومدن
وحال وهوای هردومون رو عوض کردن/شب شهادت امام رضا دور از چشم همه یه خلوت کوچولو
کردم وهمه رو دعا کردم وبا اشکام خواستم لطفشو به همتون نشون بده ومنم فراموش نکنه
اینم تمام عکسایی که این چند روز گرفتم/
تا دوستای گلم رو هم از این شادی چند روزه شاد کنم/
سر شام دست وپامو گم کرده بودم وزرشک وزعفران یادم رفت نگید بلد نبودما
خو یادم رفت...خخخخخخخخخخخخخ
اول از عکسای پارساجون شروع میکنم
اینجا با بازی مادر جون غذاشو داد خورد
وشیطونیهاش تو این چند روز...
اینجا تمام برنامه های گوشیم سرویس شد
اینم شام اول
از بقیه شام وناهار ها عکس ننداختم گفتم خوبیت نداره خخخخخخخ
تمام این سه روز خونمو مثل دسته گل گرد گیری کردن همه در و دیوار رو برام پاک کردن شیشه ها
کابینت ها مجسمه هام گل هام اصلا ول کن نبودن میگفتن تو نمیرسی همش سرکاری
من به خیال خودم خونم تمیزه اما خواهرم شدید به جون خونه افتاد و برق انداخت/
منم فقط به غذا میرسیدم
از هادی وزحماتشم ممنونم/