یلدای ما اینگونه گذشت...
ببین مامانی چقدر پرتلاشه ساعت 6 غروب از سرکار رسیدم خونه وسه سوته هم مرغ دمی وهم
کیک قابلمه ایمو درستیدم...
اینو یادگار از یه قلب پر انتظار داشته باش مامانی تابعدی....
اگر آشپزخونم شلوغه بخاطر دیر اومدنم به خونست دیگه من میپزم بابایی میاد طفلی میشوره
اینم یه سالاد یلدایی سه سوته ای...
این کیک گردویی که دو روز پیش درست کردم وب چهل تیکه گفت بزار تو وبت ببینم چطور شده
اما کیک شب یلدامو کم شکرتر وکم کاکائوتر بخاطر همسری درستیدم تا دوست داشته باشه که این
شکلی شد
واینم کیک یلدایی من
و بالاخره بساط شب یلدا این شکلی جور شد...
این سومین شب یلدای من وهادی بود سال قبل مامانمم اومد خونمون امسال نشد که بیاد اما
همینکه سایش بالا سرمه/همینکه شوهر مهربونی دارم /دوتایی هم بهمون خوش گذشت/
امیدوارم سال دیگه قشنگترین شب یلدای عمرهمه مامانای منتظر باشه وبعد هم برای من...