من اومــــــــــــــــدم...
سلام به بارونکم سلام به همه دوستای گلم دیگه داشتم سکته میکردم که نت نداشتم
دلم واسه
وبم وهم شما دوستای گلم تنگ شده بود که بالاخره امروز درست شد.
حالم خوب شد ومشکلی نبود شکرخدا ولی سخت گذشت اما تا اونجا که تونستم نزاشتم بدنم ضعیف
بشه و هادی یکم تو خرج افتاد.
واما خونه تکونیم این جمعه دیگه تمومه انشاالله خدا هادیمو ازم نگیره که بیشتر کارارو اون انجام داد
فرشامو جمعه میارن و میندازم وبه سلامتی با پاکیزگی میریم به استقبال سال نو...
تعطیلات قرارشد بریم جنوب خونه خواهرم اما چون دیر تصمیممون قطعی شد برای 28 ام بلیط نبود
وهمه پیش فروش شده بود و تا 4 عید هیچ بلیطی حتی برای شهرهای اطرافش هم نبود
خیلی بهم ریختم گفتم دیگه امسال تنهای تنها موندیم وتا 15 هم تعطیله و دیونه میشیم تنهایی
مامانمینا و خواهرم گفتن بیا همدان همه باهم با اتوبوس بریم قبول نکردم هادی دیسک داره
کمرش داغون میشه 13 ساعت تو اتوبوس بشینه.
از یک طرف هم هادی زودتر از 28 هم نمیتونست از کارش بزنه چون بایدحسابای آخرسالشو ببنده
که وجود اون کسری بزرگ هم مانع بود و حسابی اعصابمون بهم گره خورده بود وبلیط فقط برای
26 اسفندبود که داشت کم کم اونم از دستمون میرفت که دیروز بالاخره رئیسشون گفته بود
حسابا بمونه واسه بعد تعطیلات وهادی هم بی معطلی دو تا بلیط آبادان گرفت هوراااااااااا
پروازمون 8 صبح 26 اسفنده انشاالله که به همه خوش بگذره برای ماهم به خیر وخوشی بیادوبره
الهی آمین
این ماه آخرین ماه واسه دعوتت تو واپسین روزهای ساله بارونکم به مصلحت خدا بیا