امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

بازآ

1392/9/17 12:42
341 بازدید
اشتراک گذاری

آسوده دلم را به دیوار خاطراتم میکشم وجز کوک ساعت بیداری چیزی یادم نمی آید

بیداری از خواب گذشته ای که در آن فقط خودت را به دار میکشی

تنت سکوت میکند ودهانت کپک میزند چیزی ته دلت فریاد میکشد سکوت کن

کودک بارانیم مبر از یادم...

مرا یادت هست هنوز معنی مادر شدن را نمیفهمیدم اما برای بغل کردن عروسک روی طاقچه له له میزدم

همیشه همینطور بوده برای آویختنم به طناب این زندگی دست وپایم را ازمن میگیرن

تمام آنهایی که درنبودن تو دخیلند حتی این هوای سرد

ومن دست به دامان روزگاری شده ام که مرا به روزهای نبودنم نزدیک میکند

خسته از همه ی حرفهای امیدوارکننده و به لب کشیده شده ام

بازهم آسمان دلم ابریست

ابری که میخواهد ببارد اما دست دست میکند تا مرابمیراند

 

شاید در اقبالم نباشی

شاید تا ابد گوشه ذهنم بمانی

شاید یک روز پاییزی با یک کالسگه ی خالی این شهر را برای همیشه ترک کنم...

میخواهی نیایی؟میخواهی آن روزم را ببینی؟

مثل بچه ای شده ای که می آید زنگ دلم را میزند باهزارشوق می آیم دم در درآغوشت کشم

اماتو فرار کرده ای...

توهم از من ودل پریشانم فرار میکنی

اما من کفشهای آمدنت را جفت کرده ام

من برای شنیدن صدای قدمهایت هرشب یک سکوت طولانی را قورت میدهم

تو مرا خواهی کشت آخر...

تومرابه خود خواهی خواند

واین منم که می آیم نه تو...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان پارساجونی
17 آذر 92 13:45
ووووووووااااااااااااااااااای چقدر دلت گرفته ست !!!دلم گرفت عزیزم تورو خدا اینطوری ننویس اشکمو در آوردی چرا آخه اینقدر ناامیدی!!!!!!!!!!
بــــــــــــاران
پاسخ
به این کلبه نیا چیزی جز غم برای پذیرایی ندارم/
فریبا
17 آذر 92 14:19
بالان جونم ایشالاه که زود زود میاد....دیگه نیام نا امید ببینمت خانمی....صبر کن خودش با پا های خودش میاد کفش هاشو میپوشه برات راه میله.....غصه نخور منم مثل تو ام هر روز به خودم امید میدم.ایشالاه که میاد
فریبا
17 آذر 92 14:22
راستی بالان چند تا سوال؟ 1.چه طوری آرشیو ماهانه داشته باشم مثلا ماه هارو جدا جدا میخوام بنویسم 2.آرشیو موضوعی امو چطوری جدا کنم 3.من توی درباره وب لاگم هر چی مینویسم بعد توی وبم نماد
بــــــــــــاران
پاسخ
1/ماهانه برای منم سواله منم نمیدونم 2/وقتی متنت رو نوشتی پایین یک قسمت هست که نوشته میخواید موضوع رو درج کنید روش کلید کن و موضوعت رو بنویس 3/مطمعنی که ثبتش میکنی؟باید ثبت بشه
فریبا
17 آذر 92 14:23
مرسی بالان به خاطر کمکهات
مامان پارساجونی
17 آذر 92 14:31
وووووووووووااااااااااااای عزیزم چرا نیام!!!!!!!!!!!!!!من همیشه میام چه بخوای چه نخوایاگه از در بیرونم کنی از پنجره میامتوروخدا بخند
مامان پارساجونی
17 آذر 92 14:49
1-برای آرشیو ماهانه باید برید تو مدیریت وبلاگ بعد تنظیمات وبلاگ بعد نحوه آرشیو مطالب رو کلیک کن 3حالت داره روزانه -ماهانه-سالانه هرکدومشو میخوای انتخاب میکنی و ثبت میکنی 2- یه راهنمایی کوچیک برای موع هم اینکه دوباره میری تو مدیریت ولاگ بعد موضوعات وبلاگ رو باز میکنی بعد هرچندتا موضوع که میخوای مینویسی و ثبت مکنی بعد هرموقع که پست جدیدتو رو میخوای ثبت کنی موضوعتو انتخاب میکنی و ثبتش میکن همین ببخشید فضولی کردم گفتم زکاتمو بدم
بــــــــــــاران
پاسخ
خخخخخخخخخخخخخخمر30 وقت گذاشتی
راضیه
17 آذر 92 14:55
قربون اون دلت برم که این همه دل تنگه ان شاالله نی نی میاد و دل مامانشو شاد میکنه (آمین)
پرتو
17 آذر 92 16:00
عزیزم چقدر زیبا نوشتی انگار تک تک جملاتت حرفای دلم بود ، خصوصا این جملت (بازهم آسمان دلم ابریست ابری که میخواهد ببارد اما دست دست میکند تا مرابمیراند) انشاالله به زودی نینی گلت میاد و یه دنیا شادی و برات میاره توکل بر خدا
بــــــــــــاران
پاسخ
پرتو عزیزم دردهامون مشترکه/الهی زودتر بارون زندگیت بباره منم شادبشم
اب نبات
17 آذر 92 16:13
بــــــــــــاران
پاسخ
عزیزممممممممممم
فریبا
17 آذر 92 16:54
ممنون بالان جان..ممنون مامان پارسایی عزیز
نیلوفر
17 آذر 92 19:45
این شعرا نوشته ی خودته؟؟؟ خیلی پر احساسه.
بــــــــــــاران
پاسخ
آره نیلو جان تمام متن ها برای خودم هستش/ممنون گلم/
مثل هیچکس
18 آذر 92 9:59
چرا دو روزه همش اف هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بــــــــــــاران
پاسخ
وقت گپ ندارم خانم گل ببخش
سحر
18 آذر 92 11:45
فدای دل گرفتت خواهری مهربونم. قربونت برم قلمت حرف نداره مثل همیشه با احساس و دلنشین... خواهری مهربونم مطمئن باش میاد خیلی هم زود میاد دلش نمیاد مامانی مهربونیش رو انقد غمگین ببینه دلش نمیاد بخدا غصه نخور قربونت برم
بــــــــــــاران
پاسخ
عزیزم خدانکنه تو قربون من بری گلم/خدا دلت رو شاد کنه ببخش نوشته هام تلخه بزاربه حساب درد مشترکمون...
مامان پارساجونی
18 آذر 92 14:01
ممنون عزیزم بابت لطفی که نسبت به منو پارسا داری عزیزم گذاشتم برات میتونی رمزتو تغییر بدی
بــــــــــــاران
پاسخ
ممنون خانم گل/کاش از اول همین کارو میکردماااااااااااااااا
نفیسه
18 آذر 92 14:38
توت فرنگی (مامان علیرضا)
18 آذر 92 14:54
به به بابا تو هم مثل منی که طبع شاعرانه داری درست میشه ببین هر چی بهش فکر کنی بدتره من نتیجه گرفتم بعضی وقت ها وقتی بهش فکر نمی کنم زودتر جواب می گیرم خیلی دلم برات تنگ شده بود خیلی دوستت دارم عزیزم
بــــــــــــاران
پاسخ
جونمی من یه روز بهترین شعرها ومتنارو مینوشتم والان قلمم شکسته شده وحال نوشتن نداره/آره اما من با نوشتن خنثی میشم/ممنون میای به کلبه تنهاییم منم دوستت دارم عسلم/وروجکت رو ببوس