امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

قطره بهشتی من

آه... در دلم چه میگذرد قطره بهشتی ام من به تو محتاجم در غربت خودم به انفرادی بودن رسیده ام حتی زمان حوصله اش سر میرود از پیچک حوصله ام .میسوزم عشقکم از نبودنت واز به آغوش گرفتن هوا خسته ام تو بیا تا بدانی من از خودم به تو محتاجترینم .میدانی روزگارم همه طلوع ها وغروبها آوازک صدای توست؟....میدانم خودخواهم تورا برای مادرشدن میخواهم برای تنها نبودن برای خللاء خیالیم...نمیدانم نمیدانم فقط بدان سوگوار نبودنم...نبودن کوچه های بچگیهایم نبودن تصویر نزدیک وزود به زود مادرم...من وچشمه اینجا تنهاییم من چشمه خدا وتویی که تنها در ذهن من هستی و آویخته شده دربالاترین نقطه کمد زندگیم... ...
29 مرداد 1392

توبیا...

غمگین نیستم غمم خالی بودن از توست تو بیا شادی کن تو بیا و یقه ی آهار بسته غم را با گریه شیرینت بشور توبیا با عشق زندگی کردنت بامن تو بیا دور دنیا بردنت با من تو بیا خنداندنت با من اگرشده تورا میکشم  به جان تا مبادا برنجی از زمین تو بیا آرام کردنت بامن زمین کمی سرداست درست ، توبیاگرم کردنت بامن چیزی ندارم برایت قربانی کنم توبیا جان به قربان کردنت بامن اینجا مسکن از جنس سیمان دارند تو بیا کلبه کاه گلی اش بامن اینجا کسی حوصله کسی را ندارد تو بیا تمام حوصله های عالم بامن...توبیــــــــــــــــا بامن. ...
29 مرداد 1392

بارانکم

نازکم رویای قشنگک ذهنم مبادا بمانی در افکارم ببار و بدان در واقعیت تو را همچنان ستایش میکنم از زمین نترس روزگارش بد نیست بابایی هنوز تشویش حضورت را دارد اما من در اوج خواستنت ذجه میزنم گویی دارمت عروسکم وتو بالایی بالای بالا قدم نمیرسد گلکم به مادر ی بودنت.میدانی تو خلوتم را زیر پاهای ریزت به مهمانی رویاها میبری تو بهترین قدمت را بگذار بوسیدنش با من بوییدنش بامن دخملکم پسملکم من سالهاست در سکوت مینویسم واین روزها چه شد که دارم تورا روی کره آبی رنگ مانیتورم فریاد میکشم.آسمان بر من ببار دلتنگ بوی خاکم ببـــــــــــــــــــــــــــــــــــاربرتن بی جانم. ...
29 مرداد 1392

عشقکم اولین سروده ام تقدیم به تو

  من پر از تشویش یک مفهومم وتو خالی تراز آن احساس که می شکند در ذهن... من درگیر انتظارکوچکترین قدم وخانه خالی تر ازحوصله ی یک قه قه ی ریز... وزن  من تمام این روزنه ها را از تلنگر نگاه تو میخواهد برمن ببار وبغلتان نامش را بروجودم/ ...
29 مرداد 1392