امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

بیا ونذر مشهدم باش

  اونقدر درب خونت رو میزنم آقا تاکه حاجتمو بدی ودل چشمه هم مثل دل من هوای بارون بکنه فقط تو  میدونی آقا تو دلم چی میگذره من میدونم بدم ولایق لطف تو نیستم ولی آقا بازم عنایتی کن وچشمای  معصومی رو وارد خونه عشقمون کن من نذر کردم آقا اولین کوتاهی موهای نازش تو شهر غریب تو باشه نذر کردم به وزن موهاش ..............تقدیم حرمت کنم.آقا مسکینت رو بپذیر آقا به اشک غربتم قسمت  میدم دلموآسمونی کن بارانکم واسه اومدنت توهم دعاکم عزیزکم من دستم خالیه واسه پذیراییت اما جون میزارم زیر پاهات چشمامو میبخشم به قدمات بیا نازکم بیا تا دربغلم تورا درصحن قطعه ای از بهشت بچرخانم بیا تو نذر مشهدم باش وبیا.... ...
6 شهريور 1392

فرشته من از سمت شما آقا...

  آقای مهربونیا فدای آسمون حرمت فرشته من کی میاد تو بغلم کی دلش میسوزه به حال غربتم؟ آقا دلم بازم گرفت چشمه دلم بازم گرفت بخدا دلم از سنگ نیست هوای بهشت رو کردم  هوای گریه داره دلم حق من رو تو میدونی آقا شاید حق من نباشه مادر شدن ولی...چه کنم بادلم... آقا عنایتی کن... ...
6 شهريور 1392

عزیزکم قطره بارانم ببار..

 درتو پایانی نیست ببار وتطهیرم کن ببار وآغازم باش میان خشکی فاصله های آهارزده میخکوب غم وتنهاییم مامانی ببار وآرام کن سایه کشیده روی حسم را ببار تنشه بوییدن تن پوش آبیت مانده ام تورا از کدام سمت جز آسمان بجویم بارانکم سوسوی این تنهایی دارد میشود سوهان جان بگو توراببارد برمن خدایی که شرمنده لطفش مانده ام بیا مطهره ام بیا آه شبهای بغض آلودنشسته بر تنم تنم حوصله زمین را درک نمی کند گنجایش مادرانه میخواهم بارانکم از طلوع صبح به غروب دغدغه میخواهم بارانکم برمن ببار تا به تو بگویم این دل از وسعت حضورت بی منتهاست نازکم...   ...
4 شهريور 1392

چتر قرمز...

بارونکم تو نیستی هنوز اما لذت حرف زدن باتو اوج زیباییه فدای لحظه ای که غرق بارانی بودن ببینمت قول میدم اولین هدیه ات چتر قرمزی باشه که مطمعنم با وروجک بازیات تمام تنت خیس بارون بشه ومن  از عشق نگاه کردن به تو تو دلم قنج بره.فدای تو که اینطور مرا مادرانه در باور خودم میپرورانی نازکم. حاضرم با بند بند انگشتم از جنس باران نیسان از تار وپود ابرهای از هم تارانده برای تو چتری بسازم وقلبم را از آن برای تو بیاویزم عشقکم بارانکم باران حرمت زمین را میفهمد...   ...
3 شهريور 1392

محمدطاهای عزیزم...

عزیزکم این محمد طاهاست یکی دیگه از پسرخاله هات/عاشقشم اونقدر دلم براش تنگ شده که نگو از14خردادکه تولدش بود ندیدمش .چون خاله لیلا معلمه این طاهای شیطون پیش من ومادر قدکشید من دانشجو بودم که به دنیا اومد راستی من رو عزیزجون صدا میکنه آخه من یه جورایی انگار دایش هم بودم اونقدر که با من بود بامامان خودش نبود.نمیدونی وقتی میرم همدان چطور از دور میپره بغلم. الهی همیشه همینطور از ته دل پاک ومعصوم بخنده.اونم همش سراغت رو میگیره پیش همه بهم میگه  پس کی میاد؟ منم فقط لبم رو گاز میگیرم ومیخندم.   ...
3 شهريور 1392