امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

قدم بگذار بارانکم

 روی شن های دلم قدم بگذار تا برایت با اولین موجی که میرود قلعه بسازم روی ساحلی که جای قدم هایت نقطه های التیامند.آهکم نورکم ماهکم عمرکم قدم بگذار روی ثانیه های زندگیم تا بغض هزار ساله ام بشکند واز ذوق نگاه تو ببارم من بارانم ولی خشکم گلکم نباریدم تا تو درمن بباری بارانکم.جای نبودنت دارم زمین میکارم در دلم ...دلم زمین توست آماده سبز شدن .چه بهشتی می شود دنیای من وقتی پر شوم از تو گلکم. ...
30 مرداد 1392

برای چشمه ام....

  سلام خروش زندگیم که میان این همه هیاهو تودر من مانده ای عشقم چشمهای بلوریت همیشه برایم همان جذابیت ١٨ سالگی ام را دارد/دلبرم اگر تو نبودی از کجا معلوم من در ناکجا آباد دلم گم نمیشدم/ فدای دستهای سپید ومردانه ات فدای شانه های همیشه آماده اشکهای بارانت تو بیش از آنکه باید  خوبی... مبادا از من برنجی عشق جادوئی ام که از بارانکم نوشتم،بارها طی این ٣ سال گفتی تو ومن برای هم بسیم...گفتی چشمه ام اما من تسلا میخواهم...من آن عروسک آویخته به بالاترین نقطه کمد را میخواهم/به من اجازه بده بطلبمش با صدای این کره ی آبی مانیتورم وقلبم ودعای کسی که می آید درپی نوشته هایم و....شاید خدا برمن بباردش. ...
30 مرداد 1392

چترخیال...

آرام بگیر نازکم منم باران مادرت تو بارانک منی قشنگترین قطره بهشتی خدا که خواهی آمد وچشمه تو را دوست خواهد داشت حتی بیشتر از من چشمه هنوز از تو تشویش دارد چشمه بابای خوبیست دستهایش بوی یاس میدهد میخواهدت اما نه در زبانش در ذهنی که میجنبد در خیال آرامش تو  را میخواهد  ومن منتظر تو قطرکم می مانم تا چشمه برمن هدیه اش کند  حالا چتر خیالم شده ای وتو بارانی تر ازمنی عزیزکم به من رحم کن بگذار تمام من در تو بارانی شود ببار بارانکم ببار برچترک خیالم... ...
29 مرداد 1392