برای خوشبخت بودن مادر بودن کافیست...
شنبه اول هفته ی خوبی بود وشب بارانی تندپشت شیشه میزد/
بعد از شام وصرف یک میوه ی نوبرانه و کلی شوخی وخنده
بعداز یک wc تا یک ربع تمام توی خود دستشویی گریه کردم و دنیا باز روی سرم خراب شد جمعه
حسی زیر دلم نداشتم و صدای شکستن حباب رو نمیشنیدم که همون تکونای فرشتم بود واین
خون لعنتی روی دستمال تمام دنیامو سیاه کرد هادی با ترس اومد و پرسید چی شد ه و...
تا صبح به من بد وبا کابوس گذشت...
صبح از کمردرد نمیتونستم پاشم چشمام پف کرده بود تا خود ظهر خوابیدم و ظهر از ضعف بلند
شدم ویه نیمرو خوردم/تا ساعت 3 هزار بار مردم وزنده شدم/
به دوست مشهدیم که اتفاقا تو راه حرم بود اس دادم برام دعا کنه برای زنده بودنت عزیزم
و نفس حقش برام دعا کردو بخاطر من روبه حرم ایستاده و دعا کرده بود/
ساعت 3 بود از خونه رفتم بیرون و نمیدونم چطوری به بیمارستان رسیدم بیمارستانی که
اسمش تسلای دردم بود/
مبلغ سونوی غربالگری رو پرداخت کردم ومنتظر خانمی بودم که تو اتاق سونو بود وچقدر برام
طول کشید وبالاخره با یه بسم الله رو تخت دراز کشیدم وگفتم آقای دکتر سریع بهم بگید زندست
گفت چشم گفتم لخته پشت جنین داشتم گفت الان بهت نشونش میدم
وااااااااااااااااااای عشقم دیدمت ایییییییییییییییییییی جونم دستات شکم قلنبت نیمرخ ماهت
شیطونی های تو آب وااااااااااااااااااااای خدایا نصیب همه ی منتظرا کن عشقم با اینکه میدیدمت
همش میپرسیدم چطوره؟سه بار گفت خوب وسالم وهمه چیز خوبه
خواهش کردم صدای قلبتم بشنوم یا ارحمن راحمین دنیا دو دستی تقدیمم شد
فدای ضربان قلبت عشقم با معرفتم وفادارم بازم پرسیدم دکتر خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دکتره با خنده گفت مگه تو مانیتور نمیبینیش؟صدای قلبشو مگه نشنیدی؟
گفتم آخه اون لخته.......
گفت باباجان من لخته ای در کار نیست ول کن اون خون رو.
سونوی غربالگریت خوب بود حتی دو نیمکره مغز چوچولوت رو دیدم/فدای ذره ذره از
تاروپودت مرواریدم نور چشمام/
دیگه مامان رو نترسون همش وووول بخور عشقم/
جنسیتتم فعلا معلوم نیست هرچند فقط سلامتیت واسمون مهمه فقط حضورت مهربون مامان
حالا حالت تهوع های غروبمم دوست دارم چون نشونه ای از توان بارانکم خیلی میخوامت/
شما الان تو هفتههستی /مامانی بازم مراقب خودت بااااااااااااش
سپردمت دست خدا نازنینم