امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

کمی بی حوصله ولی شاکر

1393/3/31 13:12
426 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنینم نفسم عشقی که هنوز نمیدونم از کدوم جنسی از هدیه ی خدا هنوز

درب کادویی که خدا بهم داده رو باز نکردم و انشاله به زودی اینکارو میکنم

گلم مامانی رو ببخش کمی بی حوصله ام کمی خسته ام کمی هم احساس تنهایی میکنم

کمی هم از آدمهای این دوره زمونه دلگیرمغمگین

3567809

ما قرار بود دیروز جمعه خونه بکشیم پنجشنبشم خونه رو تمیز کرده باشیم اما الا وبلا

صابخونه فرمودن باید سر تاریخ قرار دادبیاید هرچی گفتیم ماشاغلیم حداقل بزارید فقط بیایم

تمیز کنیم اما حرف جناب سرهنگ همون بود که بود...عصبانی

بله صابخونمون یه جناب سرهنگ بازنشستس که جای مهر وسط پیشونیش خشک شده.

خلاصه نشد و حالا امشب تمیز میکنیم و فرداشبم خونه رو میکشیم هادی خیلی اذیت شد

منکه هیچکاری از دستم برنمیاد کمرمم فوق العاد زیاد درد میکنه همشم یا رو مبل ولوام یا

تو دستشویی ام خخخخخخخخخزبان

کاش مامانم نزدیکم بود کاش خواهرام پیشم بودن زن داداشمم مهمون داره نمیتونه بیادکمک

واااااااااااای یه خبر داغ واسه تودلیم خاله لیلا یه دخمل بارداره یه دخمل که دوهفته از شما بزرگتره

حالا طاها یه خواهر داره که خودش گفته دوس داره اسمشو تینا بزاره.

آخر هفته ای که گذشت با اینکه برناممو ن بهم خورد ولی یه مهمون برامون از قم اومد یکی که نه دوتا

دوتاهم نه سه تا چون زن دوست هادی هم یه نی نی تو دلش داشت که یک ماه از فرشته من

کوچکتر بود خیلی خوشحال شدم .چون وسایل آشپزی به راه نبود رفتیم پاتق همون باغچه رستوران

همیشگی بعد چند ماه بالاخره ماهی خوردم وچسبید.خندونک

فرداشم هادی براشون ناهار آش درستید وکل کار هارو خودش کرد.خوشمزه

مچکریم باباییییییییییییییبوس

راستی یه عینک مطالعه سفارش دادم که امروز آمادست هادی از الان داره مسخلم میکنهدرسخوان

امروز یکم بی حوصله ام کمی تهوع دارم تو این وقت روز هیچوقت تهوع نداشتم

ولی حالا دارم تو دلم یه ماهی کوچولو تلو تلو میخوره ومن خالقشو شکر میکنم

هرچی هستی فقط سلامت وصالح والبته زیبا باشی.دختر رحمته وپسرنعمته خیلی دوستت دارم

باوفای من با معرفتم دستای نازنینتو همچنان سفت به دلم بگیر وتوهم مواظب مامانی باشبغل

 

پسندها (8)

نظرات (6)

یه رهگذر = مژگان
31 خرداد 93 14:00
حال و هوای بارداری چه حال و هوای عجیب و غریبیه! البته فکر میکنم با همه سختی هاش شیرین هم باشه. لحظاتت شیرین عزیزم
یه رهگذر = مژگان
31 خرداد 93 14:52
عزیزم تصمیم دارم یه وبلاگ تو نی نی وبلاگ درست کنم. فقط یه سوال دارم اونم اینه که اون روزشماری که بالای صفحه نمایش داده میشه از کدوم قسمت ثبت میشه. ممنون میشم راهنمایم کنی. منظورم اینه: .: بارونک من تا این لحظه ، 3 ماه و 23 روز تو دل مامانشه :. ممنون
بــــــــــــاران
پاسخ
مبارکهههههههههههههه خوب کاری میکنی برو مدیریت وبلاگت دومین مورد عکس یه پستونکه اونجا میتونی سن شمار رو بزنی
فاطمه ع
31 خرداد 93 14:55
عزیزم از خدای بزرگ ممنونم که دوستایی مثل شمارو آورد تو زندگیم هر چی خدابخاد انشاا.. که هر روز بهتر از دیروز باشی عزیز
بــــــــــــاران
پاسخ
عاشقتم الهی با خبرای خوب بیای
یه رهگذر = مژگان
31 خرداد 93 15:23
این مسیری رو که گفتی فقط برای سن نی نیه! من میخوام سن ازدواج با همسرم رو بذارم. میشه بگی از کدوم قسمت میشه اینکار رو کرد؟ (گفته بودم من و همسرم تو دوران شیرین عقد به سر می بریم؟!؟!؟) ممنون
بــــــــــــاران
پاسخ
عزیزم برو همون جا اول اسم خودت یا شوهرت رو بزن یا هرچی که میخوای بزنی بعد تاریخ عقد و ازدواجو جای سن نی نی وبعد تو نی نی متولد شده رو کلیک کن حله
یه رهگذر = مژگان
31 خرداد 93 15:26
ممنون عزیزم
فریبا
31 خرداد 93 16:32
عزیزمممممممممممممممممم بارانننننننننننننننننننننننننننننننننن فعلا حرف اول با صاحب خونه هاست ناراحت نباش انشالاه خیلی زود میری خونه جدیدت و همه وسایل جاگیر میشه غربت سخته درکت میکنمممممممممممممممممممممممم اگه نزدیک بودم میومدم کمک با اینکه منم کاری ازم نمیادددددددددددددددددددد دوست دارم مبارک باشه تکون خوردناشششششششششششششششششششششش من که میگم پسمله پسر زودتر تکون میخورهههههههههههههههههههههه مبارکههههههههههههههههه
بــــــــــــاران
پاسخ
ممنون عزیزم یکی میخواد به خودت کمک کنهممنون عزیزم خودمم همش حسم پسله حالا هرچی تقدیرخداست