کمی بی حوصله ولی شاکر
سلام نازنینم نفسم عشقی که هنوز نمیدونم از کدوم جنسی از هدیه ی خدا هنوز
درب کادویی که خدا بهم داده رو باز نکردم و انشاله به زودی اینکارو میکنم
گلم مامانی رو ببخش کمی بی حوصله ام کمی خسته ام کمی هم احساس تنهایی میکنم
کمی هم از آدمهای این دوره زمونه دلگیرم
ما قرار بود دیروز جمعه خونه بکشیم پنجشنبشم خونه رو تمیز کرده باشیم اما الا وبلا
صابخونه فرمودن باید سر تاریخ قرار دادبیاید هرچی گفتیم ماشاغلیم حداقل بزارید فقط بیایم
تمیز کنیم اما حرف جناب سرهنگ همون بود که بود...
بله صابخونمون یه جناب سرهنگ بازنشستس که جای مهر وسط پیشونیش خشک شده.
خلاصه نشد و حالا امشب تمیز میکنیم و فرداشبم خونه رو میکشیم هادی خیلی اذیت شد
منکه هیچکاری از دستم برنمیاد کمرمم فوق العاد زیاد درد میکنه همشم یا رو مبل ولوام یا
تو دستشویی ام خخخخخخخخخ
کاش مامانم نزدیکم بود کاش خواهرام پیشم بودن زن داداشمم مهمون داره نمیتونه بیادکمک
واااااااااااای یه خبر داغ واسه تودلیم خاله لیلا یه دخمل بارداره یه دخمل که دوهفته از شما بزرگتره
حالا طاها یه خواهر داره که خودش گفته دوس داره اسمشو تینا بزاره.
آخر هفته ای که گذشت با اینکه برناممو ن بهم خورد ولی یه مهمون برامون از قم اومد یکی که نه دوتا
دوتاهم نه سه تا چون زن دوست هادی هم یه نی نی تو دلش داشت که یک ماه از فرشته من
کوچکتر بود خیلی خوشحال شدم .چون وسایل آشپزی به راه نبود رفتیم پاتق همون باغچه رستوران
همیشگی بعد چند ماه بالاخره ماهی خوردم وچسبید.
فرداشم هادی براشون ناهار آش درستید وکل کار هارو خودش کرد.
مچکریم بابایییییییییییییی
راستی یه عینک مطالعه سفارش دادم که امروز آمادست هادی از الان داره مسخلم میکنه
امروز یکم بی حوصله ام کمی تهوع دارم تو این وقت روز هیچوقت تهوع نداشتم
ولی حالا دارم تو دلم یه ماهی کوچولو تلو تلو میخوره ومن خالقشو شکر میکنم
هرچی هستی فقط سلامت وصالح والبته زیبا باشی.دختر رحمته وپسرنعمته خیلی دوستت دارم
باوفای من با معرفتم دستای نازنینتو همچنان سفت به دلم بگیر وتوهم مواظب مامانی باش