بــــــــــــاران و چشمــــــــــــــه
سلام امروز 24 تیرماه یادآور یه روز قشنگ و به یاد ماندنیه یه جشن عروسی ساده با کلا 80 مهمون
یادآور24 تیرماه 89 یه خوشی عمیق یه نفسی که بعداز 2 سال و خورده ای نامزدی و مشقت
بالاخره به سرانجام رسید و من راهی این شهر شلوغ پلوغ شدم اون هم با اون همه آرزو و خوشی
الحمداله تا اینجاشو راضیم و خداروشکر که تو چهارمین سالگرد عروسیمون من باردار یه قطره ام
که اومد تابشه ماحصل عشقمون .
خداروشکر به خاطر همه اتفاقای خوبی که برای هردومون تو این سالها رقم خورد و حتی شکر برای
اتفاقای بدی که افتاد ولی مابازم کنارهم موندیم.
من باران شعرهام بودم وهادی چشمه ی داستانک هاش
پیوندمون جاودانه...
برای عاشق موندن همیشه جوون باشید وشیطون برای عاشق موندن همش بهونه بتراشید
مثل امشب برای من وعشقم هادی که یه بهونست تا بازم بهم بگیم چقدر از کنارهم بودن لذت میبریم
دوستت دارم چشمه ی خروشانم