پایان ماه دوم بودنت عزیزکم
وقتی قطره های باران روی گودی صورتت می غلتد وتو تمام تنت را از یاد برده ای
وتو حالا میخواهی نباشی تا که یکی باشد میخواهی به کمای فراموشی روی
اما یکی از تو در تو به آرامی جوانه بزند.
می خواهی چون سیمرغ مادر در خاکستر خودت رها شوی ولی یک وجود از تو
به وجودت نقطعه ی آغاز بدهد.
تو میروی بالای قله ای که از عشق فراتر است ومادری برای یک جنین دوماهه چیزکمیست
ومن چیزی فراتر از تو میطلبم چیزی فراتر از دوماه میخواهم تکان هایت را حس کنم
درد آمدنت را بچشم
صدای گریه ات را ومکیدن شیرت را
گره کردن انگشتان نحیفت
ذره ذره بزرگ شدنت...نامت را...دندان درآوردنت...
قدم های اولت بزرگ شدنت عروس یا دامادکردنت
برمن رحم کن خدای من
من فقط برتو دخیل بسته ام ...
یک دوشنبه ی تلخ خون از من دفع شد ومن گریان دنبال دکتر ونبودن یکی که خیالم را راحت کند
وبعد کمردرد و دل درد شدید آماده نبودم نه هیچوقت برای نبودنت آماده نیستم
تمام آن شب با التماس به خدا ودرد گذشت فردایش حالم آنقدر خوب بود که گویی از اول دردی نبود
اما دوروز بعد با نشان دادن سونو به یک ماما دنیا بازهم خاکستری شد
وتو بازهم روی قله ی عشق نشستی تا من باز تورا از دور ببینم
خانم احتمال سقطت بالاست اصلا شاید بچت مشکل داشته باشه زودتر از اینها باید تشکیل میشد.
از حرف آخرش خنده ام گرفت خنده ای تمسخر آمیز آخر من اواخر اسفند اقدام داشتم چطور انتظار دارید
این از بهمن تشکیل شده باشه...
این آخرین ملاقات من با این ماما بود
وقرار شد برم پیش همون متخصص قبل بارداریم...
خودم حدس میزنم لخته پشت جنین دفع شده که کمردرد ودل دردم تموم و لکه هام قطع شدن.
تو رشد تو نازنینم شک ندارم وبه خدا سپردمت...
عزیزم امروز ماه دوم تموم شد از هفته پیش حالت تهوع هام شروع شده خیلی حالت بدیه همراه سرگیجه وضعفه
تمام بدنم عین نبض میزنه/افدای یه تارموت هرچی دوست داری از وجودم بردارو رشدکن/از فردا به امیدخدا وارد
سومین ماه باهم بودنمون میشیم ماهم دل مامانو همچنان سفت بچسب/
خودت داری میفهمی چقدر برای داشتنت جنگیدم ومیجنگم میدونم گریه هام اذیتت کردن
منو ببخش گلم...
شما الان اندازه یک توت فرنگی هستی/یک توت فرنگی خوشمزه
صبح خیلی زود که هوا هنوز گرگ ومیش بود با یه گرسنگی خیلی زیاد از خواب پاشدم روی هادی رو کشیدم
دو لقمه نون وپنیر باخرما خوردم وباز خوابیدم وساعت 8 بازهم با حالت تهوع بیدارشدم
شکر خدای مهربون که همیشه دستمو گرفته بهت قول میدم تا سونوی ان تی دیگه نبرمت تو حجم پراسترس
سونوگرافی /
برای همه ی منتظرا این نگرانی های مادرانمو شدید آرزو میکنم الهی سرت بیاد فریبا که واسه نی نیت همش
الکی الکی نگران باشی الناز ببینم روزایی که همش بیخودی مثل من نگران نی نی تو دلت بشی
و همه ی شما منتظرا الهی همش حالت تهوع بگیرید ونی نیتون اذیتتون کنه ....
و بعدش بگید آخش این سه ماه هم به سلامتی تموم شد
حالا مرحله به مرحله هی دعاتون میکنم شماهم منو دعا کنید اما مثل من بدجنس نشیدا بگیدالهی زودی نگرانی
هام تموم بشه که میدونم نمیشه
این پست رو با عجله نوشتم ملتمس دعای همتون هستم...