امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

تــــــــــــــــــــــــــــهران برفی...

عزیزکم شهرسیمانیمان امروز سپید شد وگویی هر هوایی مرا یاد نبودن تو می اندازد یاد کوچه ی بن بستی که بغضش با نگاه تو میشکند بارانکم پاییز دارد کوله اش را جمع میکند وبا خودش تورا هم میبرد اما دل بزرگم تا پاییز دیگر در انتظار بارشت می ماند این همه شکیبایی را مادرانه دوست دارم پرنده کوچک خیالم گوله برفی را همه بچه ها دوست دارند اما من 15 سالم بود که... که وقتی تمام کوچه پر از برف بود زیر آن همه برف برادر16 ساله ام دفن شد... برادری که کاش اگر آمدی چشمهایت مرا یاد او بیندازد مژه های سیاهش آنقدر پرپشت بود که گویی آرایش شدن/مادرم نمیسپردش به غصارخانه میگفت صبرکنید از خانه آب گرم بیاورن اما نشد... نشدو من از همان روز از باد وب...
16 آذر 1392

عکس

    این هم پارساجونی تو محرم امسال   وچشمه سبز پوش من که از وقتی چشم باز کرده روزهای عاشورا ومراسم سوم سبز تنش بوده اون عکسایی که کلاه خود داره عاشورا وعکسایی که کلاه نداره مراسم سوم این که بغلش بود یه نوزاد بود شاید 4 ماهش بود هادی خیلی با احتیاط وبادقت گرفتش بغل جالب اینجاست داشت نگاش میکرد وطولانی مکث کردحتی اسبشم تکون نمیخورد/ الهی سال دیگه بتونم نوزاد خودمون رو بزارم تو بغلش وخانچه حضرت قاسم که این آقایون درست کردن قبولشون باشه این بچه ها که از سرما میلرزیدن اما ازاینکه گل مالی شده بودن به خودشون میبالیدن آتش زدن این خیمه هارو فقط فیلم گرفتم ونشد عکس ...
16 آذر 1392

آسمان بازهم باردار باران شد

  سلام دلتنگی کوچک من/ سلام سوسوی زندگی من/ بونه ی تورا دارم میان این همه شوق بارانی/ گویی تمام شهر را شستن وتمام غبارها خوابید/ آسمان بازهم باردارباران شد/ وامروزهمه چیز قشنگتراز دیروز شد/ پاییز روبه اتمام است 29 سال پیش مادری مهربانتر از همین باران مرا در چنین صبحی باردار بود آری مادری لیاقت مهربانی میخواهد... مهربانی باران را/صبح زیبای امروزم باتو ودم دمای هوای تو آغاز شد/ هرچند ترافیک امروز روی ذهنم رژه رفت اما وقتی تو می آیی معجزه می شود/ دل هیچ شور نمیخورد/هوای دلم خوب است اماتوباورنکن/ دوستت دارم کودک بارانی من/هروقت به بزرگی آسمان دلم تپید توهم بیا ومرا باردار بارانکم کن/ باران که می بارد تمام کو...
13 آذر 1392

فاطمه جون تولدت مبارک

  یک تکه بلور از جنس حضور / یک یاس سپید از رنگ امید با هرچی وفاست از سوی خدا / همه تقدیم تو باد عزیزم امروز قشنگ ترین روز زندگی عزیزاته تولدت مبارک مامان پارسایی بهترین مامان دنیا تولدت مبارک تو سال موش به دنیا اومدیم هردومون آفرین به خودمون     امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدت انگار که فرشته ای از ازل رسید فرشته ی من تولدت مبارک   فاطمه جون سایت از سر همسر مهربونت وپارسای عزیز کم نشه خواههر جون جونیم تولدت مبارک عزیزم به خاطر همه آرامشی که از تو دارم خدا را شکر میگویم به پاس تمام خوبیهایت بهترینها ر...
11 آذر 1392

گل نازم

بارانکم رویای خیسم تو مرا میان التهاب این شهر تنها خواهی گذاشت؟ برمن ترحم نخواهی کرد؟ آیا سقف خانه دلم جای قشنگی برای بودنت نیست؟ بارانکم تو بونه ی من برای نفس دوباره نخواهی شد؟ تو نخواهی آمد؟ عشق شبنمی من تورا از کجا بجویم؟ بگو کدامین بیابان خاردار را پا برهنه دنبال تو بگردم؟ بگو بارانکم اگر بالاتر از ابرهایی تا بمیرم وبیایم ببینی مادرانه آمدم کنارت تو که نیایی سکوت شهر دیوانه ام خواهد کرد تو که نیایی نگاه آدم نماها کورم خواهد کرد گور حرف مردم را سالها پیش کندم من تورا برای خودم برای بودنت برای آمدنت میخواهم گل نازم فدای ریز ریز آمدنت... چیک چیک صدای قدمهایت را حسرت نکن در دلم ببار نازکم برای یک عمرم برای ت...
6 آذر 1392

دختربارانی من...

  دختر بارانی من گاهی در نبض زندگیم آنقدر کم میایی که هیچ جادویی چوبش روی ستاره های بی رمق رویاهایم به کار نمی افتند وهمچنان این ستاره ها خاموش به انتظار قه قه های ریزتو مانده اند/ کجایی نفس بی نفس من؟کجا بیایم به دنبال آمدنت؟ پله های کدام مطب را بالا وپایین کنم تا بیابمت؟ نازکم دخترکم بی معرفت مامانی میبارد از اشکی که تو در آن تهی هسی. وجودم بی تو بیخودی روزهایش را دنبال میکند جنس بارانم کجای آسمانی؟ آه ه ه ه ه بشنو تورا قسم به این عشق مادرانه ای که مرگم راهک میکندبشنوووووووووووو دخترک بارانی من تپش روزهای ممتدم بیا که دلگیر این زمین وزخم های زهردارش شده ام تسکین دردهایم/مرهم روحم حتی انتظارت را عاشقانه میپرست...
5 آذر 1392

من اومدم ...

سلام دوستای گلم من اومدم باکلی حرف وعکس اما دیشب دیر رسیدیم خونه والانم سرکارم حتما فردا همه اتفاقای خوش این روزهارو مینویسم/همدان خیلی سرد بود اما گرمای خونه مادری ودیدن وطن کلی خوش گذروندیم/همراه دعا وعذاداری مخصوص تک تک اسم شما منتظرهارو هم روز عاشورا وقتی لقمه نذری میگرفتم دعا کردم به سبزی این سبزی که تو هرلقمه میزارم سال دیگه دامن تک تک اونایی که میخوان مادر بشن رو سبز کن/الهی آمین ...
26 آبان 1392

خواب شیرین

دو شب پیش عین واقعیت و خیلی واضح این خوابو دیدم:بایه لباس صورتی بیمارستان ویه کلاه همرنگش باچشمای مست ونیمه باز رو تخت چرخ داربودم دوتا پرستار آوردنم تواتاقی که عین من یه خانم هم اونجا بود مامان وهادی بالا سرم بودن ولبخند رو لباشون بود خودمم همینطور هادی ریش داشت ونگاهش پراز خنده وخوشحالی بودکه پرستار یه پسرنوزادخوشگل که بلوز شلوارکتان سفیدتنش بود داد دستش واونم آوردش طرف من ماه بود قربونش برم عین واقعیت عین روز عین خورشید واضح خداروشکرکه خواب بچمو دیدم خداروشکرعزیزم اومدی به خوابم وآرومم کردی عمرم بدون تو هیچه مادرانه منتظرتم نفسم ما امشب شام میریم شهریار خونه دوستم وبعداز شام به سمت همدان حرکت میکنیم که تاسوعا وعاشورا...
21 آبان 1392