امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

آسمان بازهم باردار باران شد

  سلام دلتنگی کوچک من/ سلام سوسوی زندگی من/ بونه ی تورا دارم میان این همه شوق بارانی/ گویی تمام شهر را شستن وتمام غبارها خوابید/ آسمان بازهم باردارباران شد/ وامروزهمه چیز قشنگتراز دیروز شد/ پاییز روبه اتمام است 29 سال پیش مادری مهربانتر از همین باران مرا در چنین صبحی باردار بود آری مادری لیاقت مهربانی میخواهد... مهربانی باران را/صبح زیبای امروزم باتو ودم دمای هوای تو آغاز شد/ هرچند ترافیک امروز روی ذهنم رژه رفت اما وقتی تو می آیی معجزه می شود/ دل هیچ شور نمیخورد/هوای دلم خوب است اماتوباورنکن/ دوستت دارم کودک بارانی من/هروقت به بزرگی آسمان دلم تپید توهم بیا ومرا باردار بارانکم کن/ باران که می بارد تمام کو...
13 آذر 1392

فاطمه جون تولدت مبارک

  یک تکه بلور از جنس حضور / یک یاس سپید از رنگ امید با هرچی وفاست از سوی خدا / همه تقدیم تو باد عزیزم امروز قشنگ ترین روز زندگی عزیزاته تولدت مبارک مامان پارسایی بهترین مامان دنیا تولدت مبارک تو سال موش به دنیا اومدیم هردومون آفرین به خودمون     امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدت انگار که فرشته ای از ازل رسید فرشته ی من تولدت مبارک   فاطمه جون سایت از سر همسر مهربونت وپارسای عزیز کم نشه خواههر جون جونیم تولدت مبارک عزیزم به خاطر همه آرامشی که از تو دارم خدا را شکر میگویم به پاس تمام خوبیهایت بهترینها ر...
11 آذر 1392

گل نازم

بارانکم رویای خیسم تو مرا میان التهاب این شهر تنها خواهی گذاشت؟ برمن ترحم نخواهی کرد؟ آیا سقف خانه دلم جای قشنگی برای بودنت نیست؟ بارانکم تو بونه ی من برای نفس دوباره نخواهی شد؟ تو نخواهی آمد؟ عشق شبنمی من تورا از کجا بجویم؟ بگو کدامین بیابان خاردار را پا برهنه دنبال تو بگردم؟ بگو بارانکم اگر بالاتر از ابرهایی تا بمیرم وبیایم ببینی مادرانه آمدم کنارت تو که نیایی سکوت شهر دیوانه ام خواهد کرد تو که نیایی نگاه آدم نماها کورم خواهد کرد گور حرف مردم را سالها پیش کندم من تورا برای خودم برای بودنت برای آمدنت میخواهم گل نازم فدای ریز ریز آمدنت... چیک چیک صدای قدمهایت را حسرت نکن در دلم ببار نازکم برای یک عمرم برای ت...
6 آذر 1392

دختربارانی من...

  دختر بارانی من گاهی در نبض زندگیم آنقدر کم میایی که هیچ جادویی چوبش روی ستاره های بی رمق رویاهایم به کار نمی افتند وهمچنان این ستاره ها خاموش به انتظار قه قه های ریزتو مانده اند/ کجایی نفس بی نفس من؟کجا بیایم به دنبال آمدنت؟ پله های کدام مطب را بالا وپایین کنم تا بیابمت؟ نازکم دخترکم بی معرفت مامانی میبارد از اشکی که تو در آن تهی هسی. وجودم بی تو بیخودی روزهایش را دنبال میکند جنس بارانم کجای آسمانی؟ آه ه ه ه ه بشنو تورا قسم به این عشق مادرانه ای که مرگم راهک میکندبشنوووووووووووو دخترک بارانی من تپش روزهای ممتدم بیا که دلگیر این زمین وزخم های زهردارش شده ام تسکین دردهایم/مرهم روحم حتی انتظارت را عاشقانه میپرست...
5 آذر 1392

من اومدم ...

سلام دوستای گلم من اومدم باکلی حرف وعکس اما دیشب دیر رسیدیم خونه والانم سرکارم حتما فردا همه اتفاقای خوش این روزهارو مینویسم/همدان خیلی سرد بود اما گرمای خونه مادری ودیدن وطن کلی خوش گذروندیم/همراه دعا وعذاداری مخصوص تک تک اسم شما منتظرهارو هم روز عاشورا وقتی لقمه نذری میگرفتم دعا کردم به سبزی این سبزی که تو هرلقمه میزارم سال دیگه دامن تک تک اونایی که میخوان مادر بشن رو سبز کن/الهی آمین ...
26 آبان 1392

خواب شیرین

دو شب پیش عین واقعیت و خیلی واضح این خوابو دیدم:بایه لباس صورتی بیمارستان ویه کلاه همرنگش باچشمای مست ونیمه باز رو تخت چرخ داربودم دوتا پرستار آوردنم تواتاقی که عین من یه خانم هم اونجا بود مامان وهادی بالا سرم بودن ولبخند رو لباشون بود خودمم همینطور هادی ریش داشت ونگاهش پراز خنده وخوشحالی بودکه پرستار یه پسرنوزادخوشگل که بلوز شلوارکتان سفیدتنش بود داد دستش واونم آوردش طرف من ماه بود قربونش برم عین واقعیت عین روز عین خورشید واضح خداروشکرکه خواب بچمو دیدم خداروشکرعزیزم اومدی به خوابم وآرومم کردی عمرم بدون تو هیچه مادرانه منتظرتم نفسم ما امشب شام میریم شهریار خونه دوستم وبعداز شام به سمت همدان حرکت میکنیم که تاسوعا وعاشورا...
21 آبان 1392

عکسایی که وقت نکردم بزارم براتون

  اول از همه این شور رو 1 آبان درست کردم اولین بارم بود وفک کنم خوب شد مامان پارسایی هم کمکم کرد دسش دردنکنه بعداز 20 روز پری شب هم رفتیم کرج دیدن امیرعلی جون که الحمدالله بهتربود وگچ پاش پراز نقاشی ونوشته یه ژل آکواریومی هم براش درستیدم خیلی خوشش اومد تا 42 روز دیگه باید پاو دستش توگچ بمونه/اینم عکس امیرعلی دو هفته قبل از اون تصادف لعنتی این عکسشم مال دوشب پیشه جمعه پیش هم رفتیم مراسم شیرخوارگان حسینی واسه دخترخالم ودخترداییم وهمه شمابه اسم دعا کردم اینم چندتا از بچه های خشگل مراسم الهی سال دیگه همه دوستان غریبه وآشنا که دلشون یه بهونه ناز واسه خوشبختی بیشتر توآغوش...
21 آبان 1392

سلام به دوستای گلم

دلم پوکید خدایا قرارشد پاییــــــــــزبیاد وبارون بباره پس چرا همش داره غم میباره حوصله دلم آشوب شده غمم داره بی امون بغضاشو قورت میده دیشب هوامو عوض کرد اونکه روز وشبم آشنام تو این شهره بردم رستورانی که همیشه دوست داشتم برم یه رستوران ایتالیایی غذاش وفضاش فوق العاده بود دیشب خوب بودم اما صبح با دیدن صورتم توآینه وسرگیجه شدیدی که داشتم حالم بیشتراز همیشه گرفت حتی همکارامم متوجه حال خرابم شدن چه کنم خدایا زجرمن از ندادنت نیست از این بی حوصلگی این شهره دلم میخواد برم اما نمی دونم کجا یکم خسته ام از خودم از تنم بازم باران غمگین شده.... کاش میشد سه ماه تمام میخوابیدم تو انتهای یه کوچه بن بست... از توضیح دا...
19 آبان 1392

خاک کربلا

قطعه ای از خاک کربلا که در موزه حرم امام حسین علیه السلام نگهداری می شود و ظهر عاشورا به رنگ قرمز تغییر رنگ داد و شبکه کربلا این لحظه رو به صورت مستقیم پخش کرد. فضیلت و آثار و برکاتی که برای تربت حسینی است، برای هیچ تربتی و قطعه‏‌ای از قطعات زمین نیست. خاک کربلا قطعه‏‌ای از بهشت است که خداوند قادر متعال به واسطه قدردانی از یک فداکار در راه دین که تمام هستی خود را فدا کرده، در آن خاک، برکت و فضیلت و شفا قرار داده است. کربلایش قطعه‌‏ای از جنت است‏ باب نور و باب لطف و رحمت است‏ چرا تنها این خاک دارای چنین ویژگی‌ها و آثار و برکات است؟ باید گفت: هر چیزی که در این عالم، شرافت ظاهری و یا معنوی پید...
18 آبان 1392