امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

وحالا یک شعر از چشمه

   يادت نرود . بغضي از نو ؛ لايه هاي خجالت و شرم اشغال مي كند تمام حجم حنجره ام را چيزي شبيه ترس ته دلم نطفه مي بندد مي لرزد دستهايم دهان باز مي كند زمين مي بندم چشمهايم را آن هنگام كه هواهم نفس مي كشد تو اينجايي درست كنار من زنجيرِ زجرهابند مي شود انگشتانم را . . . در خود شكستن تجربه كه مي شوم در ناخودآگاه ضميرم پرستويي راه گم مي كند . در خم كوچه اي نشسته ايم ؛ همچنان يادت نرود را طرح مي زنيم به خيالمان تاشايد تمام مرا با تو بودن هزار بار بادفريادش مي رود آنجائي كه تو نشسته اي به خاك . . . ...
7 مهر 1392

کامنت همسرم برای نوشته هایم

به نام خدا و سلام . نوشته زیبایی بود . میگویند قلم ها در زیر نور ضعیف چراغ لامپای دودی زیبا تر مینویسن اما من نمیگویم این را . . .میگویم چشمها هم زیر باران قشنگتر گریه میکنند و نمیدانند آنان که شاد و خندادنند و . . . قلمم ویا سر انگشتانم لرزان است از این همه دل افسردگی و غم و درد و رنج زمانه که بی گدار به آب میزند خود را و میرویند از آنی که آن نیست . . . بگذریم حرفهای زیاد و قشنگی همیشه هست برای گفتن که هیچ یک از ما سر ازآن در نمی آوریم و من دوست دارم هیچ وقت سر ازشان در نیاورم . نمیدانم چرا اینگونه مینویسم ولی خوب میدانم که چشمم به انگشتانم است که یک مورد اشتباه ننویسد کلمات را . اگر بخوام اینگونه بیان کنم خودم را نمیدانم تا کی و تا چه وقت...
7 مهر 1392

این نوشته را از وبلاگ همسری بدون اجازه کپی کردم هرچند متن متعلق به خودمه

باران وقتی تلالو نگاه میان بهت حضورمن می نشیند دیگر هیچ چیز در دنیا با تار موی تو قابل قیاس نیست . چه چیز جز تو رنگ می بازد و انگار در سیاهی تنها نگاه توست که میچرخد , شاید هم اینها همه خوابند و رویا و نه شاید هم دلتنگی یک دختر غربت زده که دلش بهانه میکند آغوش یک آشنا را . . . دنیا که چشمان تو را صدا می زند تو همان جا جا می مانی . مسخره و خنده دار است برای تو اگر بگویم کاش برای تو جز من و جز من برای تو دیگر هیچ . . . و آنوقت نگاهت فقط یک انعکاس داشت آنهم فقط تصویر من بود نه جاده ای نه خانه ای و این فقط برای یک لحظه آره فقط برای یک لحظه هزار بار تکرار شده است اما ما یادمان می رود و فراموشش می کنیم کاش میشد داستانش را نوشت . .. اصلامیشود...
7 مهر 1392

پادشاه فصل ها پاییـــــــــــــــــــــــــــــــز

سلام دیروز نتم مشکل داشت تا بیام بگم     سلام پاییــــــــــــــــز سلام فصل بارش سلام فصل رنگها وطراوت ها خوش آمدی آنقدر منتظرت بودم که دیگر نگاه تاول زده ام فقط با دیدن تو مرحم میشود قطره بارانم در تو خفته است پاییز/ این فصل ،فصل تولد من است وفصل تولد بارانم میشود بر من ترحم کن آسمان بر من زیبا ببـــــــــــــــــــــــــــار ماه مهربانیست ماه عشق است     ومن امسال بعد از اندی بالاخره امسال فارقم از درس ومشق ودانشگاه ولی خب دلم هم تنگید برای دوستان خوبم برای استادا ومعلمای عزیزم این فصل زیبا برهمتون مبارک واسه آسمون زندگیم آرزوی باران یادتون نره راستی دو روزه شدید سرماخوردم و...
3 مهر 1392

بدون عنوان

امیدم به خداست زودتر از زود دل بیقرارم درتو میتپد آرامم نفس زندگیم خوب است آرامش به خانه امان برگشته امیدم بازسازی شد خدا همین نزدیکیست دلم از شورش نبودنت شسته شد میدانم تو امیدم در من خواهی زیست...   ...
1 مهر 1392

جمله زیبای احسان علیخانی

خوش به حال کسایی که یا آرزو نمی‌کنن یا اگه آرزو می‌کنن اندازش تلاش می‌کنن. یا باید آرزوهامونو اندازه تلاشمون باشه یا تلاشمون اندازه آرزوهامون باشه. خوش به سعادت کسایی که قبل از اینکه به هرگزینه ای فکر کنن روی پای خودشون می ایستن. ...
28 شهريور 1392

سلام بارونکم....

سلام بارونکم... فدای تو این روزها حس خوبی درمن خانه کرده حالم بهتراست دلم گرمتراست میدانی چرا ... چون دست خدا سپرده ام تمام هم وغمم را وجودم راخالی از هر تشویش ونابسامانی کرده ام حالم خوب است تو درمن در ذهن من مثل آرامشی لطیف می مانی دوستت دارم... ...
27 شهريور 1392

دل به دریا داده ام...

دل به دریا داده ام... کوچه های دلم هرصبح آب پاشی میشوند باغچه احساس من پر زعطرباران میشوند دردهایم پروانه وسوی چشمانم آسمانی میشوند هر طلوع در انتظار باریدنت بازهم چشمانم یا خدایی میشوند ناز من اشک من از عشق تو دل به دریا داده ام برمن ببار که دراین دل غمها قربانی میشوند. ...
27 شهريور 1392