مادری منتظر باران...
سلام بارانکم...نازکم پشت شیشه بهت زده باران گرفته ذهن پرتشویش این روزها خیالی که از تو بگذرد زخم نیست جانکم تسلای روح است به وسعت یک پنجره خیس وهو که میکنم تصویر تیره غم نمیگزاردم تا بیشتر بمانم با روح آشفته و درگیر یک فاصله ام فاصله ام از نگاه آسمانی تو که هنوز به وصال دلتنگیهایم نرسیده وپشت ابرها می لولد/ بارانکم من از تمام دل مشغولیهایم چیزی ندارم جز تو وسایه چشمه ای که در زندگی ام می خروشد وحیرانم از رابطه ام با حیات آبی رنگم که تماما با آسمان پیوند التماس دارد که ببارد که بخروشاند که مرا به تو بارانک بپیوندد بارانکم مادرت را تو بارانی کن و با آسمان آشتی ده من منتظرم جانکم... ...
نویسنده :
بــــــــــــاران
12:28