میلاد سلطان مهربونیا
سلام یه سلام مخصوص به سرورم به باب الحوایجم به آقای مهربونیا
امشب میلاد سرورمونه اونکه دلش به دل هممون بنده
و دلش نمیاد دست خالی ردمون کنه
چشماشو رو تلخیامون میبنده و کافیه دستاتو ببری طرفش
نهههههههههههههه نبردی هم خودش اونقدر رئوفه که بی اینکه
بفهمی میاد ودستشو میکشه روی سرت
شنیده بودم از باب الجواد که بری پابوسش فقط کافیه
نیت دلتو بگی ...
نیت من امیــــــــــرعباسم بود...
آقانوکربی چشم وروتم
آقا شرمنده این همه نگاهتم
امیرعباسم غلام ضریحته
آقاجونم تولدت مبــــــــــــــــــــــــارک
من وامیرعباس تو هفته 28 هستیم و عجیب که من امسال شدید
منتظر فصل سرما نشستم باباییش میگه پس کی تموم میشه تاببینم
پسرمو...کلی هوامونو داره
پسرم روز پنجشنه صبح رفتیم مطب صداقلبتو شنیدم ودوباره جون گرفتم وزنم شده بود73 هوراااااااا نسبت به ماه پیش 5کیلو اضافه کردیم.تازه بابایی میگه کمه باید ماهیچه بخرم پسرمو کوپول کنم.بعدش غروب من وبابایی رفتیم سونوکه وزن شماروهم بدونیم
ماشااله قربونت برم شده بودی 1 کیلو و4 گرم الهی قربونت برم...
شب جمعه هم مهمون داشتیم وکلی خوش گذشت
کاش زودی این شهریور تموم بشه تا بیشتر بهت برسم مامانی
ویه سفر بریم همدان البته اینبار با بابایی گفت که دیگه تنهامون نمیزاره
وبیشتر از همیشه مراقبمونه و این یه دلگرمی بزرگ واسه ماست.
فدات شم مامانی باهم دعامیکنیم آقای مهربونیا حاجت دل همه رو امشب بده
الهی ببینم روزی رو که رو فرشهای صحن انقلاب راه میری وشیطونی میکنی