امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

عشق یعنی انتظـــــــــــــــــــــار

  سلام بارانکم سلام مامانی/بارون اومد دست خالیمو بردم طرف اولیت قطرش چکید رو دستم   اما از تو خبری نشد   گلم عمرم به عشق اومدنت هرروزمو سپری میکنم بالاخره از آسمون دل میکنی ومیای تو   وجودم بارانکم   باران امسالم اگر نشدی بازم منتظرت می مونم گله میکنم گریه میکنم اما به اومدنت امید   میبندم   عشقم بارانکم دور نگاه آبی قطره ایت بگردم   خوب وسالم بیا   به مصلحت خدا بیا   ...
8 آبان 1392

بزن باد ...

    هوا سرد شد امروزخیلی سرد و وجود من هم سردتر از این هوا تن بی حوصله ام کش هم نمی آید میان این همه باد پاییزی ودل تنگ غربت زده ام برای شهری دلتنگ است که در گذشته من است تو بدان کودکم که آسمان مه گرفته حلقم تنپوشیست که تمام مرا از تو میستاند من این روزها میوه کال از درخت افتاده ام چاره ای جز پیوستن به خاک ندارم آنهم نه یک آن بلکه با ثانیه هایی به طول زجه باد پاییزی،تو حاشیه های مرا میفهمی سکوت در من صدای خسته جیر جیرکهای خانه بچگیهایم است بزن باد پاییزی به صورت سیلی خورده ام تو هم سیلی بزن وبر غب غبت بنداز این غرور بی باران را من از خودم گله دارم نه از زمین وآسمان من کاسه ام را برعکس گرفته ام باران خدا...
7 آبان 1392

یه تعطیلی تلخ

سلام این امیرعلی برادرزاده همسرمه خدا دوباره بهمون برگردوندش چهارشنبه ازکرج داشتند میرفتن همدان که نرسده به همدان ماشینشون چپ میکنه وبا ١٠ تا ملق میره تودره خواهرجاریم فوت میشه امیرعلی دست وپاش میشکنه خواهرزاده جاریم لگنش میشکنه وخواهر بیچارش تو بیمارستان همون شب تموم میکنه/هرکی ماشین رو میبینه میگه معجزه بوده ایناهم زنده موندن الهی بمیرم خواهرزاده جاریم هنوز نمیدونه مامانش فوت شده وهمش سراغشو میگیره١٥ سالشه اما خیلی بچه تراز سنشه. تمام این دوروز بیمارستان بعثت همدان بودیم ودیشب حدود ٢ بود رسیدیم خونه اما همش صدای گریه جاریم مراسمشون همش تو گوشم وجلوچشممه خیلی سخته خدابهشون صبر بده حکمت خدارو شکروهزاران بارشکر که ام...
4 آبان 1392

بخند

    آدمک آخر دنیاست بخند   آدمک مرگ همین جاست بخند   آن خدایی که تو بزرگش خواندی   به خدا مثل تو تنهاست بخند   دست خطی که تو را عاشق کرد   شوخی کاغذی ماست بخند   فکر کن درد تو ارزشمند است   فکر کن گریه چه زیباست بخند   صبح فردا به شبت نیست که نیست   تازه انگار که فرداست بخند   راستی آنچه به یادت دادیم   پر زدن نیست که درجاست بخند   آدمک نغمه آغاز نخوان   به خدا آخر دنیاست بخند     ...
1 آبان 1392

غدیــــــــــــــــــــــــــــــــــــرمبارک

به دوست عزیزم فاطمه جون که همسر ویکی یدونش پارسایی سیدن و به مامان آینده که  اسم وبش آبنباته   عید غدیر رو تبریک میگم انشااله زیر سایه مرتضی علی همیشه خوشبخت و روزای آینده زندگیتون   بهترینهارو براتون رقم بزنه.   عیدرو به همه دوستای دیگمم تبریک میگم انشااله حاجت روا بشید. عمریست به عشق تو اسیریم علی مست از خم باده غدیریم علی داریم تمنا ز خداوند علی با حب ولای تو بمیریم علی عید آمده هر کس پی کار خویش است‌ می نازد اگر غنی و گر درویش است‌ من بی تو به حال خود نظرها کردم‌ دیدم که دمی بعد قدیر در پیش است‌ روزی که خدا گل خلایق سرشت / ...
1 آبان 1392

حرفای چشمه(همسرم)

دیشب باز منتظرش بودم شام آماده بود وحتی سبزی هم پاک شده وشسته شده بود وآماده ولی دستم نمیرفت به گوشی تا براش زنگ بزنم گفتم خب بخواد خودش زنگ میزنه اولین بار نیست اینقدر دیرمیاد خونه تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد تنمو از مبل کندمو رفتم رو اپن گوشیمو جواب دادم سرحال بود صدای  ارباب رجوها شنیده میشد گفت ببخش امشب کمی باز دیر میام لبخند زدم گفتم مشکلی نداره به کارات برس چندتا شوخی هم کرد وخندوندم.کمی سرحال شدم دو دقیق بعد بازم زنگ زد گفت وقت داری گفتم آره چرا که نه:بعد شروع کرد به خوندن متنی که سریه فرصت تو شلوغی شرکت واسه من نوشته بود تمام تنم خستگی روزهای گذشتشو یک آن رها کرد یک آن آتش دلم خاموش شد یک آن گل های مصنوعی ...
30 مهر 1392

سلام به خلوتم

سلام... دلمو یه گوشه گذاشتمو باز راهمو کج کردم به این سمت تا شاید بشم یکی شبیه خودی که زیادم دوستش ندارم توهم شده یکی از اسطوره های ذهنم  و اونقدر پرت وپلا تو مشتمه که هیچکی خبر از حالم نداره ازم نپرسید چی شد وچی میشه چون تب روزهای تلخ زندگیم تازه داره سرد میشه بهم نگید نا امید چون اگر بودم الان فقط یک سنگ نوشته شده بود همدم مادرم ازم نخواید گله نکنم چون تنها راه حرف زدنمو ازم گرفتید خوشحال نشید که اومدم بسا که از نو هم منی نبودم حالا نامم خشکسالیست باران خانه دلم را ترک گفت شما را دوچندان دعا میکنم زندگیتان را عشقتان را وحرمت نفس هایتان آمدن بچه فقط این نیست که یکی مثل من خودخواهانه فقط برای دلش بخواهدش که بیا...
28 مهر 1392