امیرعباسمونامیرعباسمون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

☂عزیزکم امیـــــــــــــــرعباسم یه قطره از بهشت☂

سلام عزیزکم...

دنیا نگاهش را به من خواهد دوخت وتو روزی روی تمام خاطراتم خواهی لولید.توهستی گلکم زیباتر از حضوری که همه باورش دارند تو عروسکم در بالاترین نقطه کمدم هستی روزی مادر میشوم روزی قدم به تو خواهد  رسید وتو را خواهم داشت تورا درتمام لالایی های بی آهنگم خواهم نواخت.آه ستاره چشمک زنم نازکم برمن ببار وباز بارانیم کن من از مادر دورم واز مادری بودن کمی دورتر برمن ببار عشقکم... ...
3 دی 1392

خدایا شکرت یکی از دوستام مامان شد

خدایا هزارمرتبه شکرت یه دلگرمی بزرگ یه امید قشنگ واسه همه ما منتظرا نیلوفر دوست عزیزم باردارشد خدایا ممنون بخاطر معجزه قشنگت نیلو فر الهی نی نی نازت تا 8 ماه دیگه سفت بچسبه به دلت وبه سلامت فارغ بشی هورااااااااااااااااااااا لینک کیان برای دوستمه برید وبهش تبریک بگید التماس دعا مامانی تو این ماه تو برگزیده شدی التماس دعا این سرما ازتنم رفت بیرون خداروشکر............. ...
3 دی 1392

بازم یه خبرخوب اینبار از یه گل نیلوفری

دیروز قبل سونو باخبر شدم یکی از دوستام باردارشده وااااااااااااااای خیلی خوشحال شدم الهی به حق این روزهای عزیز بچش سالم بهش بچسبه اما امروز یه گل نیلوفری هم باخبرشدم باردار شده http://niloofarane.niniweblog.com/ نیــــــــــــــــــــــــــــــــلو جونم الهی مبارکت باشه خدا میدونه همین صبح امروز وقتی از زیر پرچم عذای امام حسین رد شدم اسم تورو هم آوردم/ فریباجونم واون یکی فلیبا عسلم/راضیه جان/الناز خانمی/ناناز/سحـــــــــرجونم/پرتو جون/ریحان عزیزم/آبنبات/وهمه چشم انتظارا الهی زودی واسه تک تکتون پست بزارم وتبریک بگم/ خدا میدونه چقدر برات شادم نیلو جونم ...
3 دی 1392

یه دوست دیگه مامان شد

فریبا جون بهت مامان شدنتو تبریک میگم /الهی دوره خوشی برات باشه و وروجکت سفت ومحکم بهت بچسبه چه ماه مبارکی بود این ماه آخر پاییز خاله پری ماهم بعداز اندی بالاخره شرف یاب شدن وخیالم راحت شد الهی شکرت بخاطر لطف ومهربونیت وحکمت وتقدیرت شکرخدا شکرخدا ...
3 دی 1392

یلدای ما اینگونه گذشت...

  ببین مامانی چقدر پرتلاشه ساعت 6 غروب از سرکار رسیدم خونه وسه سوته هم مرغ دمی وهم کیک قابلمه ایمو درستیدم... اینو یادگار از یه قلب پر انتظار داشته باش مامانی تابعدی.... اگر آشپزخونم شلوغه بخاطر دیر اومدنم به خونست دیگه من میپزم بابایی میاد طفلی میشوره اینم یه سالاد یلدایی سه سوته ای... این کیک گردویی که دو روز پیش درست کردم وب چهل تیکه گفت بزار تو وبت ببینم چطور شده اما کیک شب یلدامو کم شکرتر وکم کاکائوتر بخاطر همسری درستیدم تا دوست داشته باشه که این شکلی شد واینم کیک یلدایی من     و بالاخره بساط شب یلدا این شکلی جور شد...   این سومین شب یلدای من وهادی بود سال قبل...
1 دی 1392

یلــــــــــــــــــــدامبارک

  شب یلداست ؛امشب   بیا ای نور امیدم ، که یلداست ؛ امشب   بیا با نور تو، روشن کنم تاریک؛ امشب   بیا ای لیلی مجنون ، که بی خوابم ؛امشب   بیا ای سوره ی عشقم ، شب قََدرست ؛ امشب   بیا ای شمع بالینم؛ دلم پروانه ی توست؛ امشب   بیا ای سایه ی طوبی ، در آغوشت بیاسایم ، امشب   بیا ای وصل شیرینم ، که فرهاد خسته است ؛ امشب   چو پیراهن به تن گیرم ،تورا ای مخمل سبز؛ امشب   دلم تنگ حضور توست، بیا غایب مشو؛امشب     چو یک جرعه به دیدارت ،مرا مست کن؛ امشب   نمی خواهم بدانم ،همین امشب ؛هست امشب ...
30 آذر 1392

دل تنگتم مامانم.......

 مامانی  یه دنیا دلم برات تنگیده  از همینجا روی ماهتو میبوسم قربون اون گره روسریت که همیشه یک وری میبندیش/ جونم فدات...  دلم برای شیطونی های تو هم تنگ شده طاهای عزیزم تو هم قراره با مادری بیای اما کی معلوم نیست       همه کس وکارم تویی هادیییییییییییییییییییییییییییییییی عاشقتم.....   خدایا دل بیتابمو آروم کن...   ...
30 آذر 1392

یه درد دل کوچولو با آسمون وخدا

    آسمان جادو نمی خواهم ببـــــــــــــــار کاسه ام خالی تراز خالی رو به توست برمن ببــــــــــــار این همه سیلاب درکوچه ها حاجتم را قطره ای در کاسه ام پر نهان دیده ام اشک است بر دلم غم ای تمنای زیبا تا به کی صبر ایوبم نشیند در سینه ام کو کجاست عاقبت های به خیــــــــــــــــر من کجایم ای خدا/ این کاسه ام از گدایی پر نیاز شکرت به جاست کافر نبودم ای خدا مادرم جانم همسرم خانه ام مالم این تنم همه راشکر ای خدای من این شده عاقبت بندگی این گدائی این التماس تو میدانی سرتا پایم بافته شدم از آه گر ندادی بازهم گدائی میکنم گردهی بازهم محتاج توام توصلاحم رامیدانی گرندادی بیاموز م رسم صبر ای رب ...
30 آذر 1392

19آذر تولدبارانــــــــــــــــــ

  دنیای عجیبیست تولدت آرزو میکنی توهم متولی یک بارانک باشی...   مادر کجا وتوکجا بارانـــــــــــــــــــ...   قدم که بلندتر نخواهد شدواما صورتم زنانه تر میشود وکفش های پاشنه بلند زانوهایم را میسابد به هم...   عزیزکم دنیای من بی تو جشن پیریش را بگیرد که چه؟   به گوشت برسد من از تمام آذر ماه ها میترسم چرا که وقتی بی تو می آیند تنم را ریش میکنند/   همسرم ...آقای خوبم تو محکوم به داشتنم شدی و من بارها به این حکم اعتراض کردم مگر   دنیا ی من چقدر دیگر تاپ وتوپ میکند که این همه تورا آزردم   ومادرم اولین تکیه گاه احساسم کاش ببخشی ته تغاری بی معرفتت راکه جز افزودن غمت برایت  ...
18 آذر 1392